أَربَعٌ مَن كُنَّ فيهِ بَنَى اللّه لَهُ بَيتا فِى الجَنَّةِ: مَن آوَى اليَتيمَ وَ رَحِمَ الضَّعيفَ و َأَشفَقَ عَلى والِدَيهِ وَ أَنفَقَ عَلَيهِما و َرَفِقَ بِمَملوكِهِ؛
چهار چيز است كه اگر در كسى باشد خداوند خانه اى در بهشت براى او بنا مى كند: كسى كه يتيمى را پناه بدهد، به ناتوان رحم كند، نسبت به پدر و مادرش دلسوز و مهربان باشد، براى آنها خرج كند و با مملوك خود مدارا نمايد.
محاسن ج1، ص8، ح
دوستای خوبم اگه دقت کنیم تو اطرافیان هممون از همسایه تا فامیل و آشنا بچه های کوچکی رو میبینیم که یتیم شدن با توجه به اینکه احادیث زیادی درباره یتیم نوازی ذکر شده و ثواب بسیاری برای این کار ذکر شده، از همه اینها که بگذریم این افراد خیلی دل نازک و حساس میشن؛ بیاین یکم از دید این افراد به دنیا نگاه کنیم و باهاشون محتاط تر برخورد کنیم و مهربان باشیم.
اگه با دید باز به دنیا نگاه کنیم و مهربان باشیم با هر دلی که شاد بشه خوشبختی به ما و بقیه لبخند زیباتری خواهد زد.
]]>
دوست داشتن رسول خدا صلى الله علیه و آله برتر از فدا کردن جانهاست . یا فرمودند: برتر از شمشیر زدن در راه خداست.
ثواب الاعمال ، ص ۳۳۱
امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله را یاد کردند، زیاد بر او صلوات بفرستید. زیرا همانا کسى که یک بار بر پیامبر صلى الله علیه و آله صلوات بفرستد، خداوند در هزار صف از فرشتگان هزار بار بر او صلوات مى فرستد و آفریده اى از آفریدگان خدا باقى نماند، مگر این که به خاطر صلوات خدا و صلوات فرشتگانش ، بر او صلوات مى فرستند. و جز نادان مغرور که خدا و رسول از او بیزارند، کسى از این ثواب رو نمى گرداند
ثواب الاعمال ، ص ۳۳۱
امام صادق علیه السلام فرمودند: کسى که در یک روز صد بار بگوید ((رب صل على محمد و اهل بیته ))، خداوند صد حاجت او را بر مى آورد که سى تاى آن مربوط به دنیا و هفتاد تاى آن مربوط به آخرت است .
ثواب الاعمال ، ص ۳۴۱
از امام صادق علیه السلام پرسیدند:
چگونه بر محمد و آل او صلوات بفرستیم فرمود شما مى گوئید:
صلوات الله و صلوات ملائکته و انبیائه و رسله و جمیع خلقه على محمد و آل محمد و السلام علیه و علیهم و رحمة الله و برکاته . گفته شد ثواب کسى که به این طریق بگوید چه مى باشد، فرمود: بیرون شدن از گناهان است ، به خدا قسم مثل روزى که او را مادر زائیده
ختوم و اذکار، ج ۱، ص ۴۸///// بحار، ج ۹۴٫ ص ۵۵
امام باقر علیه السلام فرمودند: هنگامى که در روز جمعه نماز عصر را خواندى ، بگو:
اللهم صل على محمد و آل محمد الاوصیاء المرضیین بافضل صلواتک و بارک علیهم بافضل برکاتک و السلام علیهم و على ارواحهم و اجسادهم و رحمة الله و برکاته . همانا کسى که پس از نماز عصر این صلوات را بفرستد، خداوند صد هزار حسنه براى او نوشته ، صد هزار گناه او را پاک کرده ، به واسطه آن صد هزار حاجت او را برآورده نموده صد هزار درجه براى او مى نویسد.
ثواب الاعمال ، ص ۸۳ و ۲۳۹
امام باقر علیه السلام فرمود: کسى که در رکوع ، سجده و قیامش بگوید ((اللهم صل على محمد و آل محمد)) خداوند براى او همانند ثواب رکوع ، سجده و قیام را مى نویسد.
ثواب الاعمال ، ص ۷۵
حضرت صادق (ع ) فرمود: عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا یَزَالُ الدُّعَاءُ مَحْجُوباً حَتَّى یُصَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ پیوسته دعا محجوبست (و میانه آن و استجابش حجاب و پرده اى حائل است ) تا بر محمد و آلش صلوات فرستاده شود (که آنگاه پرده و حائل برطرف شود)
اصول کافى جلد ۴ صفحه : ۲۴۷ روایة : ۱
حضرت صادق (ع ) فرمود عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ دَعَا وَ لَمْ یَذْکُرِ النَّبِیَّ ص رَفْرَفَ الدُّعَاءُ عَلَى رَأْسِهِ فَإِذَا ذَکَرَ النَّبِیَّ ص رُفِعَ الدُّعَاءُ هر که دعائى کند و نام پیغمبر (ص ) را نبرد آن دعا بالاى سرش (چون پرنده اى ) بچرخد، و چون نام پیغمبر (ص ) را برد دعا بالا رود.
اصول کافى جلد ۴ صفحه : ۲۴۸ روایة : ۲
پیامبر اسلام(ص) فرمود : در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد
کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹
پیامبر اسلام(ص) فرمود : بر من بسیار صلوات بفرستید که صلوات بر من نوری در قبر، نوری در پل صراط و نوری در بهشت خواهد بود
بحار الانوار، ج ۷۹، ص ۶۴
پیامبر اسلام(ص) فرمود : صلوات فرستادن، فقر را برطرف می نماید.
جلاء الافهام، ص ۲۵۲
پیامبر اسلام(ص) فرمود : هر کس در روز جمعه هزار بار بر من صلوات بفرستد، فرشتگان همواره برای او آمرزش می طلبند.
جامع احادیث شیعه، ج ۶، ص۱۸۷
پیامبر اسلام(ص) فرمود : آوای خود را به هنگام صلوات بر من بلند کنید که نفاق را از بین می برد.
محجه البیضاء، ج ۲، ص ۳۱۳
پیامبر اسلام(ص) فرمود : هر کس در نوشته ای بر من درود بفرستد فرشتگان همواره برای او آمرزش می طلبند.
میزان الحکمه، ج ۷، ح ۱۰۷۹۵
پیامبر اسلام(ص) فرمود : هر کس پایان سخنش صلوات بر من و علی (ع) باشد به بهشت وارد می شود.
عیون الاخبارالرضا، ج ۲، ص ۶۴
پیامبر اسلام(ص) فرمود : صلوات بر من و خاندانم، نفاق و دورویی را از بین می برد.
ثواب الاعمال، ج ۴، ص ۱۲۱۱
پیامبر اسلام(ص) فرمود : هر کس بر من صلوات بفرستد، در قیامت او را شفاعت می کنم .
فضائل الخمسه، ج ۱، ص ۲۰۸
حضرت علی علیه السلام:
صلوات فرستادن بر پیامبر (ص)، گناهان را بسان ریختن آب بر آتش از بین می برد.
ثواب الاعمال،ص ۱۸۷
حضرت امام باقر علیه السلام : صلوات از جانب خداوند، رحمت است و از سوی فرشتگان، تزکیه و پاک کردن و از طرف مردم، دعا است .
میزان الحکمه، ج ۱، ص ۳۸۹
حضرت امام صادق علیه السلام:
صلوات بر پیامبر (ص) و آل او،سنگین ترین عملی است که در روز قیامت در ترازوی اعمال گذاشته می شود.
میزان الحکمه، ج ۷، ح ۱۰۷۹۷
إذَا اسْتُحِقَّتْ وَلايَةُ اللّهِ و َالسَّعادَةُ جاءَ الأْجَلُ بَينَ الْعَينَينِ و ذَهَبَ الأْمَلُ وَراءَ الظَّهرِ و إذَا اسْتُحِقَّتْ وَلايَةُ الشَّيطانِ و َالشَّقاوَةُ جاءَ الأْمَلُ بَينَ الْعَينَينِ و ذَهَبَ الأْجَلُ وَراءَ الظَّهرِ؛
هرگاه كسى مستحق دوستى خداوند و خوشبختى باشد، مرگ در برابر چشمان او مى آيد و آرزو پشت سرش مى رود و هرگاه مستحق دوستى شيطان و بدبختى باشد، آرزو پيش چشم او ، و مرگ پشت سرش قرار مى گيرد.
كافی(ط-الاسلامیه) ج 3، ص 258، ح27
ابر تیره دلم
پاره پاره می شود
آسمان قلب من
پر ستاره می شود
یک صدای آشنا
از فضای رو به رو
می رسد به گوش من
بق بقو بقو بقو
بق بقو بقو کنان
دسته کبوتران
آب و دانه می خورند
می پرند در آسمان
می شوم کبوتری
چون کبوتر حرم
دور گنبد طلا
شادمانه می پرم
]]>
پرسش
شرایط سیاسی اجتماعی امام حسن مجتبی (ع) را ذکر کنید؟
پاسخ اجمالی
هر حادثه تاریخی را باید با توجه به شرایط و اوضاع سیاسی زمان خودش بررسی کرد.
از اوّلین اقدامات امام حسن (ع) بعد از به حکومت رسیدن، تهیه سپاهی برای مقابله با لشکر کشی و خطر معاویه بود، اما با توجه به شرایط و اوضاع جامعه و بررسی همه جانبه مسائل جهان اسلام و با در نظر گرفتن توان و قدرت نظامی حکومتش در مقابل معاویه و این که ادامه جنگ با این شرایط به صلاح نبود، تن به صلح دادند و از ادامه درگیری پرهیز نمودند. تاریخ گواهی می دهد که اوّلاً: امام حسن (ع) به دلیل نداشتن یاران و فرمانده هان مخلص، توان پیروزی نظامی بر معاویه و اطرافیانش را نداشتند. ثانیاً: در چنین شرایطی نتیجه نبرد و جنگ با معاویه به نفع دنیای اسلام نبود. ثالثاً: درگیری امام حسن (ع) با معاویه و کشته شدن آن حضرت به دست معاویه شکست مرکز خلافت مسلمانان بود.
پاسخ تفصیلی
امام حسن (ع) آن گاه که به خلافت رسیدند، با مخالفت و لشکر کشی معاویه روبرو شدند و از این جهت لشکری را تجهیز نمودند، تا به دفاع و مقابله برخیزند، اما در ادامه، شرایطی فراهم شد که امام مجبور شدند، از اسلام به گونه ای دیگر دفاع نمایند. [1]
اما شرایط سیاسی _ اجتماعی زمان امام حسن (ع):
1. آنچه در تاریخ مسلم است، این است که . معاویه سیاست مدار ماهر و شخص حیله گری بود و جانب ظاهر را در مجامع عمومى نگاه مىداشت ظاهر احکام اسلامی را تا حدودی مراعات می کرد. ولی در نهاد خود با اسلام دشمنی داشت و به هیچ یک از مقدسات اسلامی پایبند نبود، ولی این دشمنی را ابراز و آشکار نمی کرد. [2] و فساد درونى او و حکومتش بر عوام مخفى مانده بود و مردم او را مسلمان و خلیفه رسول الله (ص) مىانگاشتند و مروّج اسلام به حساب مىآوردند.
به همین جهت بود که امام حسین (ع) در زمان حیات معاویه با آن که نامه هایی از اهل عراق برای دعوت به قیام علیه معاویه داشتند، دست به این کار نزدند و فرمودند، “امروز، روز قیام نیست، خداوند شما را مورد رحمت قرار دهد، تا زمانی که معاویه زنده است کاری نکنید و در خانه ها مخفی شوید". [3]
2. پیدا شدن نیروهای خوارج و نبود یاران مخلص و فرماندهان فداکار [4] و ضعف داخلی، توان و قدرت نظامی امام حسن (ع) را ضعیف کرده بود، مضافاً بر این کراهت مردم از شرکت در نبرد با معاویه، [5] از دلایل صلح آن حضرت است که خود می فرماید: “دیدم بیشتر مردم خواستار صلح اند و از جنگ بیزارند، دوست نداشتم آنان را بر آنچه که نمی پسندیدند وادار کنم. پس به خاطر حفظ جان ـ عده کمی از- شیعیانم، صلح کردم". [6]
3. امام حسن (ع) در مقام خلیفه مسلمانان بودند و درگیری آن حضرت با معاویه و کشته شدن او به دست لشکر معاویه، شکست مرکز خلافت مسلمانان بوده و به گفته استاد مطهری، این چیزی بود که حتی امام حسین (ع) هم از این نوع کشته شدن پرهیز داشتند که کسی در جای پیامبر (ص) و در مسند خلافت کشته شود [7] و به همین جهت بود که امام حسین (ع) حاضر نبودند در مکه کشته شوند؛ چرا که احترام مکه ازبین می رفت. از این رو، شرایط این چنینی به هیچ وجه اقتضای جنگ و نبرد را نداشت، و صلح یک تاکتیک مهم بود، برای سامان دادن به وضعیت مردم مسلمان.
در حالی که معاویه از امام حسن (ع) تقاضای بیعت نکرده بود و یکی از موارد صلح نامه همین عدم تقاضای بیعت بود.
قابل ذکر است که معاویه در مدت بیست سال حکومتش، بر خلاف اسلام عمل کرده، ظلم و ستم نموده، احکام اسلام را تغییر داده، بیت المال را حیف و میل کرده، خون های مردم را به ناحق ریخته و به مفاد صلح نامه و به کتاب خدا و سنت پیامبر عمل نکرده بود، همچنین بعد از خودش پسر شراب خوار و سگ بازش را به عنوان جانشین معرفی کرده و …، ولی این وضعیت معاویه در زمان امام حسن (ع) برای مردم بر ملا نشده بود اما همین باعث گردید که امام حسین (ع) به عنوان وظیفه قیام نموده و امر به معروف و نهی از منکر کند. شاید به همین جهت باشد که می گویند: صلح امام حسن (ع) زمینه ساز قیام امام حسین (ع) شد ؛یعنی با مفادی که در صلح نامه امام حسن (ع) بوسیله آن حضرت گنجانده شده بود، راه هرگونه فریب و نیرنگ را بر معاویه بست، اگر چه معاویه بعداً به مفاد صلح نامه وفا دار نماند، ولی این چیزی جز رسوایی برای او در جامعه اسلامی و زمینه سازی برای قیام امام حسین (ع) بر ضد فرزندش را به ارمغان نیاورد.
امام حسن مجتبى (ع) در زمان حیات و دوران امامتشان، هنگامى که از یارى مردم در جنگ با معاویه مأیوس گشته و فرماندهى لشکر ایشان (ع) توسط معاویه به واسطه تطمیع یا تهدید، از جنگ کنارهگیرى کردند، براى حفظ اسلام و کیان جامعه اسلامى و حفظ جان یاران باقى مانده و امتحان و اتمام حجت بر معاویه و مردم، تن به صلحى ناخواسته دادند. گرچه مفاد صلحنامه امورى بود که جنگ به خاطر آنها پیگیرى مىشد، از جمله:
1. معاویه به کتاب خدا و سنت رسولش عمل کند.
2. امر خلافت بعد از وی به امام حسن (ع) برسد و در صورت بروز هر حادثه ای به امام حسین (ع) تفویض شود.
3. ممنوعیت معاویه از اذیت و آزار علویان، مسلمانان و شیعیان
4. شروط مالى، از جمله برگرداندن حقوق مالیه غصب شده، به علویان و انصار و خواص امام على (ع) و از بیت المال کوفه که موجودی آن پنج میلیون درهم است چشم پوشی شود.
5. منع معاویه از سبّ و لعن امام على ابن ابیطالب (ع) در مجامع عمومى (منابر و نمازها و…).
6. منع معاویه از استفاده از لقب “امیرالمؤمنین” براى خود.
7. منع او از تعیین جانشینى براى خود مثل یزید و… . [8]
از مفاد این صلح نامه به خوبی استفاده می شود که امام حسن (ع) هرگز در صدد تثبیت خلافت معاویه نبوده، بلکه تنها به جهت مصالح اسلام و مسلمانان و با توجه به اقتضای زمان و شرایط جامعه اسلامی تن به چنین کاری داد.
از این رو، با توجه به شرایطی که در زمان امام حسن (ع) بر جامعه اسلامی حاکم بود و امام در مسند خلافت بود با معاویه صلح کرد؛ چرا که شرایط زمان امام حسن (ع) اقتضای صلح داشت. [9]
معاویه، خود از رویایى خونین با حسنین (ع) فرار مىکرد و از تبعات ریخته شدن خون آن بزرگواران واهمه داشت و براى حفظ حکومت خود، ناچار به تحمل وجود آن دو بزرگوار بود، و دیگران را نیز از رویارویى علنى منع مىکرد و از تبعات آن بر حذر مىداشت، لذا حتى در جریان گرفتن بیعت براى یزید به عنوان خلیفه پس از خود، در مورد امام حسین (ع) متوسل به زور و شمشیر نگشت و به یزید هم سفارش کرد که از این امر پرهیز نماید.
علاوه بر آن در زمان معاویه، از طرف مردم، دعوت علنى و فراگیرى براى قیام و استمداد از امام (ع) براى مبارزه با ظلم و فسادهاى امویان صورت نگرفت و اعلام حمایتها و دعوتهاى محدودی که ابراز مىشد، براى مبارزه با سیاستهاى نیرنگ بازى چون معاویه، کافى نبود. [10]
برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به کتاب سیری در سیره ائمه اطهار، اثر استاد مطهری، ص 51 ـ 97.
[1] رضوانی، علی اصغر، پاسخ به شبهات واقعه عاشورا، ص 35.
[2] همان، ص 319 (با کمی تصرفات).
[3] المجمع العالمی لاهل البیت (ع)، اعلام الهدایة، امام حسین (ع)، ص 147.
[4] گفته اند: امام (ع) 4 امیر لشکر انتخاب کرد که معاویه همه آنها را با پرداخت رشوه به سوی خود کشاند. رضوانی، علی اصغر، پاسخ به شبهات واقعه عاشورا ، ص 316.
[5] وقوع سه جنگ ـ جمل، صفین و نهروان ـ در زمان امام علی (ع)، حالت بدبینی و خستگی نسبت به جنگ را در بین یاران امام حسن (ع) موجب شده بود.
[6] المجمع العالمی لاهل البیت (ع)، اعلام الهدایة، امام حسین (ع)، ص 147.
[7] مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار (ع)، ص 77.
[8] ر.ک: امین عاملى، سید محسن، امام حسن و امام حسین (ع)، ص70 و 54.
[9] اقتباس از پاسخ شماره 577 (سایت: 629) .
[10] اقتباس از پاسخ شماره 102 (سایت: 1799) .
]]>پرسش
چرا امام حسن (ع) در حالی که می توانستند علیه امویان قیام کنند، این کار نکردند و تنها امامی که قیام کرد امام حسین (ع) بود، دلایل آن حضرت برای قیام چه بود؟
پاسخ اجمالی
هر حادثه تاریخی را باید با توجه به شرایط و اوضاع سیاسی زمان خودش بررسی کرد.
از اوّلین اقدامات امام حسن (ع) بعد از به حکومت رسیدن، تهیه سپاهی برای مقابله با لشکر کشی و خطر معاویه بود، اما با توجه به شرایط و اوضاع جامعه و بررسی همه جانبه مسائل جهان اسلام و با در نظر گرفتن توان و قدرت نظامی حکومتش در مقابل معاویه و این که ادامه جنگ با این شرایط به صلاح نبود، تن به صلح دادند و از ادامه درگیری پرهیز نمودند. تاریخ گواهی می دهد که اوّلاً: امام حسن (ع) به دلیل نداشتن یاران و فرمانده هان مخلص، توان پیروزی نظامی بر معاویه و اطرافیانش را نداشتند. ثانیاً: در چنین شرایطی نتیجه نبرد و جنگ با معاویه به نفع دنیای اسلام نبود. ثالثاً: درگیری امام حسن (ع) با معاویه و کشته شدن آن حضرت به دست معاویه شکست مرکز خلافت مسلمانان بود. اما زمان امام حسین (ع) و شرایط آن کاملاً فرق می کرد. چرا که مردم در این مدت از ظلم و ستم امویان به ستوه آمده بودند، وخواستار بیعت با آن حضرت بودند و شهر کوفه آماده برای تشکیل حکومت بود، همچنین طرف مقابل امام حسین (ع) یزید بود که به هیچ یک از احکام و آداب اسلامی پایبند نبود و بیعت امام با او؛ یعنی به رسمیت شناختن، ظلم، ستم، فساد و از بین رفتن اسلام.
بنابراین، صلح امام حسن (ع) و قیام امام حسین (ع) دو حادثه و واقعه تاریخی هستند و هر کدام از آنها را باید، با در نظر گرفتن شرایط سیاسی ـ اجتماعی عصر خود تحلیل و بررسی نمود و گرنه از نگاه ما هر دوی آنها امام و معصوم از خطا و اشتباه اند و اگر امام حسین (ع) به عنوان جانشین امام علی (ع) به امامت می رسیدند، همان کاری را انجام می دادند که برادرش امام حسن (ع) انتخاب کردند.
پاسخ تفصیلی
اساساً اسلام دین رحمت و صلح و صفاست، تاریخ اسلام و زندگی پیامبر (ص) و ائمه (ع) بیانگر همین معناست، مگر در مواردی که پیامبر (ص) و یا ائمه (ع) مجبور به جنگ و نبرد می شدند که آن هم جنبه دفاعی داشت. امام حسن (ع) هم آن گاه که به خلافت رسیدند، با مخالفت و لشکر کشی معاو یه روبرو شدند و از این جهت لشکری را تجهیز نمودند، تا به دفاع و مقابله برخیزند، اما در ادامه، شرایطی فراهم شد که امام مجبور شدند، از اسلام به گونه ای دیگر دفاع نمایند.[1] اما درباره علت صلح امام حسن (ع) و قیام امام حسین (ع) باید گفت: اینها دو حادثه تاریخی هستند که معلول شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان خود هستند و این دو واقعه را باید با در نظر گرفتن اوضاع و احوال زمان خودشان بررسی نمود.
از نگاه ما امام حسن (ع) و امام حسین (ع) هر دو امام و معصوم از خطا و اشتباه اند. سرّ صلح و قیام هریک از این دو بزرگوار، در متفاوت بودن شرایط سیاسی _ اجتماعی زمان آن دو حضرت، نهفته است که در ادامه به پاره ای از آن اشاره می شود:
1. آنچه در تاریخ مسلم است، این است که معاویه شخص حیله گری بود، ظاهر احکام اسلامی را تا حدودی مراعات می کرد. بر خلاف یزید که نه تنها دشمنی با اسلام را در نهاد خود ـ مانند پدرش ـ داشت، بلکه این دشمنی را ابراز و آشکار می کرد و به هیچ یک از مقدسات اسلامی پایبند نبود.[2] به همین جهت بود که امام حسین (ع) در زمان حیات معاویه با آن که نامه هایی از اهل عراق برای دعوت به قیام علیه معاویه داشتند، دست به این کار نزدند و فرمودند، “امروز، روز قیام نیست، خداوند شما را مورد رحمت قرار دهد، تا زمانی که معاویه زنده است کاری نکنید و در خانه ها مخفی شوید".[3]
2. پیدا شدن نیروهای خوارج و نبود یاران مخلص و فرمانده هان فداکار[4] و ضعف داخلی، توان و قدرت نظامی امام حسن (ع) را ضعیف کرده بود، مضافاً بر این کراهت مردم از شرکت در نبرد با معاویه،[5] از دلایل صلح آن حضرت است که خود می فرماید: ” دیدم بیشتر مردم خواستار صلح اند و از جنگ بیزارند، دوست نداشتم آنان را بر آنچه که نمی پسندیدند وادار کنم. پس به خاطر حفظ جان ـ عده کمی از_ شیعیانم، صلح کردم".[6]
3. امام حسن (ع) در مقام خلیفه مسلمانان بودند و درگیری آن حضرت با معاویه و کشته شدن او به دست لشکر معاویه، شکست مرکز خلافت مسلمانان بوده و به گفته استاد مطهری، این چیزی بود که حتی امام حسین (ع) هم از این نوع کشته شدن پرهیز داشتند که کسی در جای پیامبر (ص) و در مسند خلافت کشته شود[7] و به همین جهت بود که امام حسین (ع) حاضر نبودند در مکه کشته شوند؛ چرا که احترام مکه ازبین می رفت. بنابراین، شرایط این چنینی به هیچ وجه اقتضای جنگ و نبرد را نداشت، و صلح یک تاکتیک مهم بود، برای سامان دادن به وضعیت مردم مسلمان و تثبیت پایه های حکومت اسلامی.
لذاست که ما معتقدیم: اگر امام حسین (ع) به جای امام حسن(ع) بودند، همین کار را می کردند.
گواه ما آن است که بعد از صلح امام حسن (ع) عده ای خدمت امام حسین (ع) رسیدند و گفتند ما صلح را قبول نداریم آیا با تو بیعت کنیم ؟
حضرت امام حسین (ع) فرمودند: “نه هر چه برادرم حسن (ع) کرده من تابع همان هستم". [8]
اما به دلایل زیر شرایط زمان امام حسین (ع) درست برعکس شرایط امام حسن (ع) بود:
1. اولین تفاوت اساسی شرایط امام حسین (ع) با زمان امام حسن (ع) که سبب قیام امام حسین (ع) شد، این بود که یزید از آن حضرت تقاضای بیعت کرده بود و بیعت امام حسین (ع) با یزید ـ که به هیچ یک از احکام و ظوا هر اسلامی پایبند نبود؛ یعنی به رسمیت شناختن ظلم، ستم، فساد و …. و این مساوی بود با از بین رفتن اسلام و مقدسات دینی. در حالی که معاویه از امام حسن (ع) تقاضای بیعت نکرده بود و یکی از موارد صلح نامه همین عدم تقاضای بیعت بود.
2. همان مردمی که در زمان امام حسن (ع) تمایلی به نبرد با معاویه نداشتند،[9] در مدت بیست سال حکومت معاویه از ظلم و ستم امویان به ستوه آمده بودند و کوفه تقریباً یک شهر آماده برای تشکیل حکومت از طرف امام حسین (ع) بود و این حجتی بود بر امام حسین (ع) و می بایست به آن ترتیب اثر می دادند.[10]
3. مهم ترین عامل قیام امام حسین (ع)، عامل امر به معروف و نهی از منکر بود.
معاویه در مدت بیست سال حکومتش، بر خلاف اسلام عمل کرده، ظلم و ستم نموده، احکام اسلام را تغییر داده، بیت المال را حیف و میل کرده، خون های مردم را به ناحق ریخته و به مفاد صلح نامه و به کتاب خدا و سنت پیامبر عمل نکرده بود، همچنین بعد از خودش پسر شراب خوار و سگ بازش را به عنوان جانشین معرفی کرده و … این همه باعث گردید که امام حسین (ع) به عنوان وظیفه قیام نموده و امر به معروف و نهی از منکر کند. در حالی که این وضعیت معاویه در زمان امام حسن (ع) برای مردم بر ملا نشده بود و شاید به همین جهت باشد که می گویند: صلح امام حسن (ع) زمینه ساز قیام امام حسین (ع) شد؛یعنی با مفادی که در صلح امام حسن (ع) بوسیله آن حضرت گنجانده شده بود، راه هرگونه فریب و نیرنگ را بر معاویه بست، اگر چه معاویه بعداً به مفاد صلح نامه وفا دار نماند، ولی این چیزی جز رسوایی برای او در جامعه اسلامی و زمینه سازی برای قیام امام حسین (ع) بر ضد فرزندش را به ارمغان نیاورد. برخی از مفاد صلح نامه امام حسن (ع) از این قرار است:
1. معاویه به کتاب خدا و سنت رسولش عمل کند.
2. امر خلافت بعد از وی به امام حسن (ع) برسد و در صورت بروز هر حادثه ای به امام حسین (ع) تفویض شود.
3. سب و دشنام علی (ع) در منابر و نمازها منع شود.
4. از بیت المال کوفه که موجودی آن پنج میلیون درهم است چشم پوشی شود.
5. مسلمانان و شیعیان در امان باشند.
از مفاد این صلح نامه به خوبی استفاده می شود که امام حسن (ع) هرگز در صدد تثبیت خلافت معاویه نبوده، بلکه تنها به جهت مصالح اسلام و مسلمانان و با توجه به اقتضای زمان و شرایط جامعه اسلامی تن به چنین کاری داد.
بنابراین، با توجه به شرایطی که در زمان امام حسن (ع) بر جامعه اسلامی حاکم بود و امام در مسند خلافت بود با معاویه صلح کرد؛ چرا که شرایط مختلف بوده و با هم تفاوت داشت، لذا شرایط زمان امام حسن (ع) اقتضای صلح و زمان امام حسین (ع) اقتضای قیام داشت.
برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به کتاب سیری در سیره ائمه اطهار، اثر استاد مطهری، ص 51 ـ 97.
[1] رضوانی، علی اصغر، پاسخ به شبهات واقعه عاشورا، ص 35.
[2] همان، ص 319.
[3] المجمع العالمی لاهل البیت (ع)، اعلام الهدایة، امام حسین (ع)، ص 147.
[4] گفته اند: امام (ع) 4 امیر لشکر انتخاب کرد که معاویه همه آنها را با پرداخت رشوه به سوی خود کشاند. رضوانی، علی اصغر، پاسخ به شبهات واقعه عاشورا ، ص 316.
[5] وقوع سه جنگ ـ جمل، صفین و نهروان ـ در زمان امام علی (ع)، حالت بدبینی و خستگی نسبت به جنگ را در بین یاران امام حسن (ع) موجب شده بود.
[6] المجمع العالمی لاهل البیت (ع)، اعلام الهدایة، امام حسین (ع)، ص 147.
[7] مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار (ع)، ص 77.
[8] مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار (ع)، ص 96.
[9] امام حسن (ع) در آخرین خطبه های که انجام دادند از مردم درباره ادامه جنگ نظر خواهی کردند. آنان از هر طرف فریاد زدند که ما زندگی و بقا را می خواهیم ،پس صلح نامه را امضا کن. رضوانی، علی اصغر، پاسخ به شبهات واقعه عاشورا، ص 316.
[10] مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار (ع)، ص 81.
]]>
پرسش
در حالی که بهشتیان همه جوان هستند، چطور در میان پیامبران و ائمه، فقط امام حسن(ع) و امام حسین (ع) سید جوانان اهل بهشت اند؟
پاسخ اجمالی
حسنین (ع) این دو نواده پیامبر (ص) بر تمام بهشتیان سروری و سیادت دارند، و در بهشت اگرچه همه در سن جوانی به سر می برند، اما سیادت آنها بر بهشتیانی که در جوانی به شهادت رسیده و یا از دنیا رفته اند، نمود و جلوه بیشتری خواهد داشت و تمام اینها نیز با سیادت دیگر پیامبران و اولیای الاهی بر بهشتیان در تعارض نخواهد بود.
در ضمن، با توجه به قرائن و شواهد، این روایت ناظر به سروری این دو امام بر عموم بهشتیان است، نه بر دیگر امامان و پیامبران.
پاسخ تفصیلی
پیامبران و اولیای الهی که امام حسن (ع) و امام حسین (ع) از برجستگان آنان می باشند، همگی از شرافت خاصی نسبت به دیگر بهشتیان برخوردارند و بدین اعتبار می توان تمام آنان را سید و بزرگ بهشتیان دانست، اما گاهی ویژگی هایی در برخی از این مقربان درگاه الاهی وجود دارد که جنبه ای خاص از سیادت آنان را برجسته می سازد.
اگر به فاطمه زهرا (س) “سیدة نساء اهل الجنة” گفته می شود و اگر امام چهارم (ع) با لقب “سید العابدین” و “سید الساجدین” شناخته می شود، این بدان معنا نیست که فاطمه (ع) بر مردان و امام سجاد بر غیر عابدان و ساجدان سیادتی ندارند، بلکه به دلیل ویژگی زن بودن حضرت زهرا (س) و دل مشغولی امام چهارم (ع) به عبادت و سجده در زمانی که دشمن، او را از دیگر فعالیت های اجتماعی محروم کرده بود، آنان مستحق داشتن چنین القابی شدند.
بر این اساس، نمی توان این پرسش را مطرح کرد که آیا تنها امام سجاد(ع) است که به دلیل داشتن چنین القابی، بر تمام ساجدان و عابدان، سیادت و سروری دارد و حتی اجدادش رسول الله (ص) و امیر المؤمنین (ع) نیز از داشتن چنین سیادتی محروم می باشند؟!
سیادت و برتری حسنین (ع) نسبت به جوانان اهل بهشت نیز از این دیدگاه توجیه پذیر است؛ چون این بزرگواران در اوائل ظهور اسلام متولد شده و نوجوانی و جوانی آنها مصادف با جوانی اسلام بوده و در میان مسلمانان چه در زمان پیامبر (ص) و چه بعد از آن، هیچ کودک، جوان و نوجوانی به اندازه آنها از احترام برخوردار نبوده و تقوا و شخصیت آنان قابل مقایسه با دیگر جوانان نبود، چنین لقب شایسته ای بر آنان نهاده شد و گرنه، آنان هم سرور جوانان بهشتی اند و هم سرور بزرگسالان و پیرانشان.
در راستای آنچه بیان شد، توجهتان را به دو روایت ذیل جلب می کنیم:
1. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع زُورُوا قَبْرَ الْحُسَیْنِ ع وَ لَا تَجْفُوهُ فَإِنَّهُ سَیِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْخَلْقِ وَ سَیِّدُ شَبَابِ الشُّهَدَاء.[1]
امام صادق (ع) فرمودند: به زیارت قبر حسین (ع) بشتابید و در حق او جفا نکنید زیرا او سید جوانان بهشتی تمام جهانیان است و او سید شهیدان جوان است.
اگر در روایت فوق دقت فرمایید، علاوه بر سید شهیدان (سید الشهداء) که لقب مشهور امام حسین (ع) می باشد و با این که حضرتش هنگام شهادت در سن میانسالی بودند، لقب دیگری با عنوان “سید شهیدان جوان” نیز برای ایشان به کار گرفته شده است که شاید اشاره به فضیلت شهیدان جوان داشته باشد که این امام بزرگوار، عنایت ویژه ای نسبت به آنان دارد.
2. عن علی ع قال قال رسول الله ص أتانی ملک فقال یا محمد إن الله تعالى یقول لک إنی قد أمرت شجرة طوبى أن تحمل الدر و الیاقوت و المرجان و أن تنثره على من قضى عقد نکاح فاطمة من الملائکة و الحور العین و قد سر بذلک سائر أهل السماوات و إنه سیولد بینهما ولدان سیدان فی الدنیا و سیسودان على کهول أهل الجنة و شبابها و قد تزین أهل الجنة لذلک فاقرر عینا یا محمد فإنک سید الأولین و الآخرین.[2]
امام علی (ع) به نقل از پیامبر خدا (ص) فرمودند که فرشته ای نزدم آمده و عرضه داشت که ای محمد! …..و آن دو فرزند (حسنین ع) در دنیا دو بزرگوارند و به زودی سرور جوانان و پیران بهشت خواهند شد و … .
در این روایت، هم اشاره به جوانان بهشتی شده و هم پیران آن، اما با توجه به اصل پذیرفته شده ای که در بهشت، پیر و کهنسالی وجود ندارد، در یک جمع بندی باید گفت که این دو نواده پیامبر(ص) بر تمام بهشتیان سروری دارند، اما این سیادت و برتری در مورد آن دسته از بهشتیانی که هنگام جوانی به شهادت رسیده و یا وفات کرده اند، نمود و جلوه بیشتری خواهد داشت. چنین بیانی، منافات با جوان بودن تمام بهشتیان ندارد و منظور از پیران اهل جنت پیرانی هستند که در دنیا در سن پیری وفات یافته یا به شهادت رسیده اند.
پرسش دیگری که در این زمینه شاید به ذهن برسد آن است که با توجه به این حدیث، آیا حسنین (ع) بر پیامبران و امامان دیگر نیز سروری و سیادت دارند که پاسخ آن را در این نکته می توان خلاصه کرد که هر سخنی را می توان دارای استثنائاتی دانست که گاه این استثنائات در داخل همان سخن بیان می شوند و گاه به دلیل وضوح و روشنی، نیازی به بیان آن نبوده و مخاطبان باید با توجه به قرائن و شواهد، متوجه آن شوند.
بر این اساس، آنچه مطمئنا از این روایت برداشت می شود، سروری این دو امام بر عموم بهشتیان است و نه افرادی چون پیامبر (ص)، امیر المؤمنین (ع)، فاطمه زهرا (س) و …
در این راستا، به روایت ذیل که در موردی مشابه بیان شده توجه فرمایید:
مردی خدمت امام صادق (ع) عرضه داشت که آیا پیامبر (ص) در مورد ابوذر بیان نفرمود که او راست گوترین مردم است.
امام فرمود: بلی! آن مرد گفت پس پیامبر خدا(ص) و امیر المؤمنین (ع) کجا هستند؟! امام حسن (ع) و امام حسین (ع) کجا هستند؟!(آیا ابوذر راست گوتر از آنهاست؟) امام بعد از بیان سخنانی فرمودند که ما اهل بیت در این مقایسه جایی نداریم.[3]
یعنی با توجه به قرائن و شواهد به خوبی می توان دریافت که راست گویی ابوذر با عموم مردم مقایسه شده و نه با اهل بیت (ع)، گرچه در داخل متن روایت، چنین تفکیکی وجود ندارد.
[1]شیخ صدوق، ثواب الأعمال، ص 97، انتشارات شریف رضی، قم، 1364 هـ ش.
[2]صحیفة الرضا(ع)، ص 94، ح 30، کنگره جهانی امام رضا(ع)، 1406 هـ ق.
[3] شیخ صدوق، معانی الأخبار، ج 1، ص 179، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1361 هـ ش.
]]>
پرسش
آیا جنازه امام حسن (ع) را تیر باران کردند؟ اگر این امر صحت دارد، چرا این اتفاق افتاد؟
پاسخ اجمالی
داستان جانگداز تیرباران جنازهی امام حسن(ع) در میان شیعه معروف است و بسیاری از بزرگان آنرا ذکر کردهاند، دلیل آنرا نیز مخالفت با وصیت آنحضرت مبنی بر دفن ایشان کنار مرقد پیامبر اکرم(ص) و مخالفت دستگاه حاکم بنیامیه و در رأس آن معاویه، و کینه توزی عائشه دانستهاند، ولی منابع تاریخی در اصل وصیت به این شکل مختلف است؛ لذا اصل این وصیت موجب تردید قرار گرفته و در بحث درگیری و لباس جنگ پوشیدن و آرایش جنگی دو طرف هم تردیدی نیست، اما بنابر پیشبینی امام حسن(ع) و وصیت آنحضرت که کمترین خونی پای جنازه ریخته نشود، و درایت امام حسین(ع) این درگیری تحقق نیافت و این فتنه خنثی شد و تنها بخشی از منابع شیعه و سنی خبر تیراندازی به جنازه را نقل کردهاند.
پاسخ تفصیلی
داستان جانگداز تیرباران کردن جنازهی امام حسن(ع) در میان شیعه معروف است و بسیاری از بزرگان آنرا ذکر کردهاند. برای اولین بار ابن شهر آشوب مازندرانی به نقل ازکتاب ربیع الابرار زمخشری که از اهل سنت بوده، روایت کرده است. وی مینویسد:«و رموا بالنبال جنازته حتی سل منها سبعون نبلا»؛[1] جنازهی آن حضرت را تیرباران کردند، تا جایی که هفتاد چوبهی تیر به تابوت آویخته شد. - البته ما در ربیع الابرار چاپ جدید آنرا نیافتیم در حالیکه در روض الجنان که خلاصه آن کتاب است این عبارت موجود میباشد، پس احتمالا در چاپهای بعدی آنرا حذف کردهاند- این عبارت را ابن شهر آشوب به دنبال عبارتی که دیگران، از جمله شیخ مفید در باره وصیت آنحضرت ذکر کردهاند، آورده است، ولی خود مفید آنرا ذکر نکرده است. شیخ عبّاس قمی نیز از صاحب مناقب(ابن شهر آشوب) نقل میکند که: جنازه امام حسن(ع) را تیرباران کردند و هنگام دفن هفتاد چوبه تیر از آن بیرون آوردند.[2] علامه مجلسی نیز به دنبال نقل کلام شیخ مفید آنرا از قول ابن شهر آشوب بیان کرده، ولی در باره آن اظهار نظری نکرده است.[3]
اکنون برای روشن شدن این موضوع به وصیت امام حسن(ع) مبنی بر دفن آنحضرت کنار رسول خدا(ص) که آنرا اساس و بهانه این جسارت دانستهاند میپردازیم. در تاریخ نقل شده است، امام حسن مجتبی(ع) در وصیت خود به امام حسین(ع) فرمودند؛ جنازه مرا کنار قبر پیامبر دفن کنید؛ چون من سزاوارتر هستم از کسانی که بدون اجازه وارد شدند…، ولی اگر مشکلی پیش آمد، راضی به خونریزی نیستم، بلکه جنازه مرا به بقیع ببرید و کنار مادر بزرگم(فاطمه بنت اسد) دفن نمایید. این مطلب در بیشتر منابع اهل سنت آمده است از آن جمله؛ الاستیعاب،[4] انساب الاشراف،[5] تاریخ یعقوبی،[6] و ابن اعثم کوفی در الفتوح.[7] در کتب شیعه هم برای اولین بار در امالی شیخ طوسی، نقل شده است که آنحضرت به امام حسین(ع) در ضمن وصیت خود فرمود:«…وَ أَنْ تَدْفِنَنِی مَعَ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) فَإِنِّی أَحَقُّ بِهِ وَ بِبَیتِهِ مِمَّنْ أُدْخِلَ بَیتَهُ بِغَیرِ إِذْنِهِ»؛[8] مرا کنار جدم رسول خدا به خاک بسپارید؛ زیرا من به او خانهاش سزاوارترم از کسانی که بدون اجازه او وارد خانهاش شدند.
پس از شیخ طوسی دیگر کتب شیعه مثل بشارة المصطفی[9] و … به نقل از وی آنرا ذکر کردهاند، ولی در کتبی مثل ارشاد مفید بیانی از این قسمت از وصیت نیامده است و حتی در کافی از قول امام باقر(ع) نقل شده است که امام حسن(ع) وصیت کرده بود که فقط برای تجدید عهد با پیامبر اکرم(ص) جنازهاش را کنار مرقد پیامبر ببرند نه برای دفن، و در دنباله روایت کافی آمده است که امام حسین(ع) در جواب عائشه فرمود تو هتک حرمت خانه پیامبر کردی و پدرت و کسی را که پیامبر او را دوست نداشت آنجا وارد کردی و باید در پیشگاه خداوند جوابگو باشی … و بدانکه برادرم به من امر کرده که برای تجدید عهد او را پیش رسول خدا ببرم و او آگاهتر از همه به کتاب خدا است که فرمود: «لا تَدْخُلُوا بُیوتَ النَّبِی إِلاَّ أَنْ یؤْذَنَ لَکُم»؛[10] بدون اجازه وارد اطاقهای پیامبر نشوید. … و ای عائشه تو کنار پیامبر (برای دفن پدرت و عمر) صدای کلنگ را بلند کردی در صورتی که خداوند از بلند کردن صدا کنار پیامبر نهی کرده بود. … و اگر دفن جایز بود دفن میکردیم تا بدانی که چیزی نیستی … .[11]
مجلسی در مرآة العقول،[12] در بیان این روایت میفرماید: شاید این کلام بنابر مصلحت گفته شده باشد و بیان بدی کار دفن آندو بدون اذن پیامبر را بیان نماید، و گرنه امام حسن(ع) در حال حیات پیامبر مأذون در دخول بود و بعد از آن نیز… وی در تأیید کلام خود روایت امالی طوسی را که دلالت بر وصیت بر دفن میکرد، ذکر میکند.
همچنین در ارشاد مفید در بیان وصیت آنحضرت آمده است: «هر گاه من از دنیا رفتم چشم مرا بپوشان، مرا غسل ده، کفن نما و بر تختخهای (تابوتی) گذارده، کنار مزار جدم رسول خدا(ص) ببر، تا تجدید عهدى کنم. سپس مرا به سوی قبر جدهام فاطمه بنت اسد(مادر امیرالمؤمنین) منتقل کن و در آنجا به خاک بسپار.
سپس آنحضرت فرمود: به زودى خواهى دید جمعى به این گمان که مىخواهى مرا در کنار قبر جدم به خاک بسپاری، براى جلوگیرى گرد هم مىآیند و مقابلتان میایستند. اکنون به تو سفارش مىکنم برای خدا سعى کن در پاى جنازه من، خونی ریخته نشود. … مروان و سایر بنی امیه که جزو دار و دسته او بودند یقین کردند که مردم مشایعت کننده قصد دارند بدن مطهر را در کنار رسول خدا به خاک بسپارند؛ از اینرو خود را مجهز به تجهیزات نبرد کردند و با اجتماع خود راه را بر کاروان عزادار بستند. همینکه امام حسین بدن مبارک را به سوی مزار شریف پیامبر حرکت دادند تا تجدید عهدی با جدش رسول خدا کرده باشد؛ طرف مقابل (پیروان سقیفه) در قالب جماعتی در مقابلشان صف آرایی کردند و مانع آنها شدند. عائشه هم سوار بر قاطری به جمع آنها ملحق شد؛ در حالیکه میگفت: ما را با شما چه کار؟! میخواهید کسی را وارد خانه من کنید که من محبت و ارادتی نسبت به او ندارم؟
مروان نوکر معاویه که زمینه را برای عقده گشایی مناسب دید دهان باز کرد و گفت: عثمان در دورترین نقطه مدینه دفن شود و حسن در کنار پیامبر؟! چنین چیزی نشدنی است.
و بعد با جمله «وَ أَنَا أَحْمِلُ السَّیْفَ» تشیع کنندگان را تهدید به جنگ و برخورد شدید کرد.
نزدیک بود فتنهای به پا شود که ابن عباس جلو رفت و خطاب به مروان گفت:« ارْجِعْ یَا مَرْوَانُ مِنْ حَیْثُ جِئْتَ » برگرد به همان جایی که بودی؛ ما قصد نداریم این بدن مطهر را در کنار رسول خدا به خاک بسپاریم؛ تنها قصدمان این است که با زیارت دادن این بدن مبارک، تجدید عهدی با رسول خدا شده باشد و بعد از آن به سمت بقیع رفته و او را بنابر وصیت حضرتش در کنار قبر مادربزرگش فاطمه [بنت اسد] به خاک میسپاریم.
مطمئن باش اگر وصیت کرده بود که بدن مطهرش را کنار رسول خدا دفن کنیم تو کوچکتر از آن بودی که بتوانی مانع ما شوی، و لکن آنحضرت به خدا و رسولش و نیز حرمت قبر شریفش بیش از دیگران عالم است و میدانست که نباید خرابى در آن پدید آید، چنانچه این کار را دیگران کردند و بدون اذن آنحضرت(ص) به خانهاش وارد شدند … .
و باز در ارشاد آمده است:
ابن عباس پیش آمد و خطاب به عائشه گفت: این چه رسوائى است؟ عایشه! روزى بر استر و روزى بر شتر! (اشاره به جنگ جمل) میخواهى نور خدا را خاموش کنى و با دوستان خدا بجنگى؟ بازگرد! و از آنچه میترسیدى خیالت راحت باشد که ما طبق وصیت، بدن مطهر را اینجا دفن نمیکنیم خوشحال باش که تو به هدفت رسیدى، ولی خدا هر گاه که باشد انتقام اهل بیت عصمت را از دشمنانشان خواهد گرفت.
«وَ قَالَ الْحُسَیْنُ وَ اللَّهِ لَوْ لَا عَهْدُ الْحَسَنِ إِلَیَّ بِحَقْنِ الدِّمَاءِ وَ أَنْ لَا أُهَرِیقَ فِی أَمْرِهِ مِحْجَمَةَ دَمٍ لَعَلِمْتُمْ کَیْفَ تَأْخُذُ سُیُوفُ اللَّهِ مِنْکُمْ مَأْخَذَهَا وَ قَدْ نَقَضْتُمُ الْعَهْدَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ وَ أَبْطَلْتُمْ مَا اشْتَرَطْنَا عَلَیْکُمْ لِأَنْفُسِنَا»؛ و امام حسین(ع) فرمود به خدا سوگند! اگر برادرم با من پیمان نبسته بود که خونی ریخته نشود، می دیدید که چگونه شمشیرها جان شما را می ستاند، شما همان روسیاهانی هستید که عهد میان ما و خودتان را شکستید و شرایط آنرا باطل ساختید.
آنگاه جنازه امام حسن مظلوم (ع) را به طرف بقیع برده و در کنار قبر جدهاش فاطمه بنت اسد به خاک سپردند.[13]
این عبارت شیخ مفید بود که استاد این فن است، ولی در آن بحث از وصیت بر دفن نیامده بود، به هر جهت، امام حسین(ع) بنابر وصیت برادر، جنازه را به سمت بقیع برد و در آنجا دفن نمود. در این زمینه کتب اهل سنت مثل تاریخ ابن عساکر[14] نیز این موضوع را بیان کردهاند، همچنین نقل شده است که هر دو طرف لباس جنگ پوشیده و میان آنان تیر اندازی شد.[15]
اکنون با توجه به آنجه از این دو کتاب معتبر شیعه نقل کردیم در چند بند به نتیجهگیری و جواب از سؤال مربوط میپردازیم:
1. اصل وصیت آنحضرت مبنی بر دفن کنار پیامبر اکرم(ص)، دلیل محکمی ندارد، حتی بنابر روایت کافی شخص دیگری هم چنین قصدی را نداشته است، و کار ناصوابی محسوب میشده است.
2. پس از آگاه شدن از عدم قصد، همانطور که خود امام مجتبی(ع) پیشبینی کرده بود بهانهای بر چنین قصد شومی نبود، گرچه از بنی امیه و کینههای آنان هر آنچه بگوئی بر میآمد.
3. عملی کردن چنین تهدیدی برای عائشه که در جنگ جمل بیآبرو شده بود، هم پیامد خوبی نداشت با توجه به آنچه مردم مدینه از امام مجتبی(ع)سراغ داشتند جوری که مروان با آن همه خباثت در تشیع جنازه شرکت کرد و از حلم و بزرگواری آنحضرت صحبت نمود.
4. بنابر این، اصل تهدید مسلّم است، ولی عملی شدن آن قطعی نیست، و گرنه بنی هاشم هم آرام نمینشستند و لا اقل در اشعار و یا صحبتهای آنها بعدها، بیش از این بیان میشد.
۵. کشیدن تیر از تابوت قطعا ملازم با برخورد با جنازه و خونی شدن کفن نیست، چون چه بسا به چوبه تابوت برخورد کرده و به جنازه شریف نرسیده باشد؛ لذا ذکری از تعویض کفن در تاریخ نیامده است.
۶. در منابع اهل سنت راجع به تیراندازی غیر از آنچه ابن شهر آشوب از زمخشری نقل کرده و الآن در کتاب او نیافتیم چیزی بیان نشده است. بله وصیت به دفن را بسیاری از آنها نقل نموده بودند.
.[1] ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 4، ص 44، علامه، قم، چاپ اول، 1379ق.
[2]. محدث قمّی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج 1، ص 440، هجرت، قم، چاپ یازدهم، بیتا.
[3]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 44، ص 157، مؤسسة الطبع و النشر، بیروت، چاپ اول، 1410ق.
[4]. ابن عبد البر ،یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج 1، ص 391، دار الجیل، بیروت، 1412ق.
[5]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 3 ص 55، دار الفکر، بیروت، 1417ق.
[6]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 225، دار صادر، بیروت، چاپ اول، بیتا.
[7]. ابن اعثم کوفی، محمد بن علی، الفتوح، ج 4، ص 319، دار الاضواء، بیروت، 1411ق.
[8]. شیخ طوسی، الأمالی، ص 160، مجلس ششم، دار الثقافة، قم، چاپ اول، 1414ق.
[9]. طبری آملی، عماد الدین محمد، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص 272، المکتبة الحیدریة، نجف، چاپ دوم، 1383ق.
[10]. احزاب ،53.
[11]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 300- 302، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[12]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق و مصحح: رسولی، سید هاشم، ج 3، ص 314، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1404ق.
[13]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2،ص 16، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق. «فَإِذَا قَضَیْتُ فَغَمِّضْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ کَفِّنِّی وَ احْمِلْنِی عَلَى سَرِیرِی إِلَى قَبْرِ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ ص لِأُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً ثُمَّ رُدَّنِی إِلَى قَبْرِ جَدَّتِی فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهَا فَادْفِنِّی هُنَاکَ فَلَمَّا تَوَجَّهَ بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ إِلَى قَبْرِ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِیُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً أَقْبَلُوا إِلَیْهِمْ فِی جَمْعِهِمْ وَ لَحِقَتْهُمْ عَائِشَةُ عَلَى بَغْلٍ وَ هِیَ تَقُولُ مَا لِی وَ لَکُمْ تُرِیدُونَ أَنْ تُدْخِلُوا بَیْتِی مَنْ لَا أُحِبُّ…».
[14].ابن عساکر، ابو القاسم علی بن حسن بن هبة الله، تاریخ ابن عساکر، ج 13، ص 29، دار الفکر، بیروت.
[15]. همان.
]]>