ردپا

ردپا
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

یتیم نوازی

26 تیر 1396 توسط شمیم یاس

امام باقر عليه السلام :

أَربَعٌ مَن كُنَّ فيهِ بَنَى اللّه لَهُ بَيتا فِى الجَنَّةِ: مَن آوَى اليَتيمَ وَ رَحِمَ الضَّعيفَ و َأَشفَقَ عَلى والِدَيهِ وَ أَنفَقَ عَلَيهِما و َرَفِقَ بِمَملوكِهِ؛

چهار چيز است كه اگر در كسى باشد خداوند خانه اى در بهشت براى او بنا مى كند: كسى كه يتيمى را پناه بدهد، به ناتوان رحم كند، نسبت به پدر و مادرش دلسوز و مهربان باشد، براى آنها خرج كند و با مملوك خود مدارا نمايد.


محاسن ج1، ص8، ح

دوستای خوبم اگه دقت کنیم تو اطرافیان هممون از همسایه تا فامیل و آشنا بچه های کوچکی رو میبینیم که یتیم شدن با توجه به اینکه احادیث زیادی درباره یتیم نوازی ذکر شده و ثواب بسیاری برای این کار ذکر شده، از همه اینها که بگذریم این افراد خیلی دل نازک و حساس میشن؛ بیاین یکم از دید این افراد به دنیا نگاه کنیم و باهاشون محتاط تر برخورد کنیم و مهربان باشیم.

اگه با دید باز به دنیا نگاه کنیم و مهربان باشیم با هر دلی که شاد بشه خوشبختی به ما و بقیه لبخند زیباتری خواهد زد.

 

 نظر دهید »

گهربارترین احادیث پیرامون صلوات و فواید و برکات آن

26 تیر 1396 توسط شمیم یاس


احادیثی زیبا درباره برکات صلوات امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: صلوات فرستادن بر پیامبر صلى الله علیه وآله گناهان را از بین مى برد، بهتر از نابود کردن آب آتش را. سلام کردن بر پیامبر صلى الله علیه و آله برتر از آزاد کردن چند برده است.

دوست داشتن رسول خدا صلى الله علیه و آله برتر از فدا کردن جانهاست . یا فرمودند: برتر از شمشیر زدن در راه خداست.
ثواب الاعمال ، ص ۳۳۱

 

امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله را یاد کردند، زیاد بر او صلوات بفرستید. زیرا همانا کسى که یک بار بر پیامبر صلى الله علیه و آله صلوات بفرستد، خداوند در هزار صف از فرشتگان هزار بار بر او صلوات مى فرستد و آفریده اى از آفریدگان خدا باقى نماند، مگر این که به خاطر صلوات خدا و صلوات فرشتگانش ، بر او صلوات مى فرستند. و جز نادان مغرور که خدا و رسول از او بیزارند، کسى از این ثواب رو نمى گرداند
ثواب الاعمال ، ص ۳۳۱

 

امام صادق علیه السلام فرمودند: کسى که در یک روز صد بار بگوید ((رب صل على محمد و اهل بیته ))، خداوند صد حاجت او را بر مى آورد که سى تاى آن مربوط به دنیا و هفتاد تاى آن مربوط به آخرت است .
ثواب الاعمال ، ص ۳۴۱

 

از امام صادق علیه السلام پرسیدند:

چگونه بر محمد و آل او صلوات بفرستیم فرمود شما مى گوئید:
صلوات الله و صلوات ملائکته و انبیائه و رسله و جمیع خلقه على محمد و آل محمد و السلام علیه و علیهم و رحمة الله و برکاته . گفته شد ثواب کسى که به این طریق بگوید چه مى باشد، فرمود: بیرون شدن از گناهان است ، به خدا قسم مثل روزى که او را مادر زائیده
ختوم و اذکار، ج ۱، ص ۴۸///// بحار، ج ۹۴٫ ص ۵۵

 

امام باقر علیه السلام فرمودند: هنگامى که در روز جمعه نماز عصر را خواندى ، بگو:
اللهم صل على محمد و آل محمد الاوصیاء المرضیین بافضل صلواتک و بارک علیهم بافضل برکاتک و السلام علیهم و على ارواحهم و اجسادهم و رحمة الله و برکاته . همانا کسى که پس از نماز عصر این صلوات را بفرستد، خداوند صد هزار حسنه براى او نوشته ، صد هزار گناه او را پاک کرده ، به واسطه آن صد هزار حاجت او را برآورده نموده صد هزار درجه براى او مى نویسد.
ثواب الاعمال ، ص ۸۳ و ۲۳۹

 

امام باقر علیه السلام فرمود: کسى که در رکوع ، سجده و قیامش بگوید ((اللهم صل على محمد و آل محمد)) خداوند براى او همانند ثواب رکوع ، سجده و قیام را مى نویسد.
ثواب الاعمال ، ص ۷۵

 

حضرت صادق (ع ) فرمود: عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا یَزَالُ الدُّعَاءُ مَحْجُوباً حَتَّى یُصَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ پیوسته دعا محجوبست (و میانه آن و استجابش حجاب و پرده اى حائل است ) تا بر محمد و آلش صلوات فرستاده شود (که آنگاه پرده و حائل برطرف شود)
اصول کافى جلد ۴ صفحه : ۲۴۷ روایة : ۱

 

حضرت صادق (ع ) فرمود عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ دَعَا وَ لَمْ یَذْکُرِ النَّبِیَّ ص رَفْرَفَ الدُّعَاءُ عَلَى رَأْسِهِ فَإِذَا ذَکَرَ النَّبِیَّ ص رُفِعَ الدُّعَاءُ هر که دعائى کند و نام پیغمبر (ص ) را نبرد آن دعا بالاى سرش (چون پرنده اى ) بچرخد، و چون نام پیغمبر (ص ) را برد دعا بالا رود.
اصول کافى جلد ۴ صفحه : ۲۴۸ روایة : ۲

 

پیامبر اسلام(ص) فرمود : در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد
کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹

 

پیامبر اسلام(ص) فرمود : بر من بسیار صلوات بفرستید که صلوات بر من نوری در قبر، نوری در پل صراط و نوری در بهشت خواهد بود
بحار الانوار، ج ۷۹، ص ۶۴

 

پیامبر اسلام(ص) فرمود : صلوات فرستادن، فقر را برطرف می نماید.
جلاء الافهام، ص ۲۵۲

 

پیامبر اسلام(ص) فرمود : هر کس در روز جمعه هزار بار بر من صلوات بفرستد، فرشتگان همواره برای او آمرزش می طلبند.
جامع احادیث شیعه، ج ۶، ص۱۸۷

 

پیامبر اسلام(ص) فرمود : آوای خود را به هنگام صلوات بر من بلند کنید که نفاق را از بین می برد.
محجه البیضاء، ج ۲، ص ۳۱۳

 

پیامبر اسلام(ص) فرمود : هر کس در نوشته ای بر من درود بفرستد فرشتگان همواره برای او آمرزش می طلبند.
میزان الحکمه، ج ۷، ح ۱۰۷۹۵

 

پیامبر اسلام(ص) فرمود : هر کس پایان سخنش صلوات بر من و علی (ع) باشد به بهشت وارد می شود.
عیون الاخبارالرضا، ج ۲، ص ۶۴

 

پیامبر اسلام(ص) فرمود : صلوات بر من و خاندانم، نفاق و دورویی را از بین می برد.
ثواب الاعمال، ج ۴، ص ۱۲۱۱

 

پیامبر اسلام(ص) فرمود : هر کس بر من صلوات بفرستد، در قیامت او را شفاعت می کنم .
فضائل الخمسه، ج ۱، ص ۲۰۸

 

حضرت علی علیه السلام:
صلوات فرستادن بر پیامبر (ص)، گناهان را بسان ریختن آب بر آتش از بین می برد.
ثواب الاعمال،‏ص ۱۸۷

 

حضرت امام باقر علیه السلام : صلوات از جانب خداوند، رحمت است و از سوی فرشتگان، تزکیه و پاک کردن و از طرف مردم، دعا است .
میزان الحکمه، ج ۱، ص ۳۸۹

 

حضرت امام صادق علیه السلام:
صلوات بر پیامبر (ص) و آل او،‏سنگین ترین عملی است که در روز قیامت در ترازوی اعمال گذاشته می شود.
میزان الحکمه، ج ۷، ح ۱۰۷۹۷

 نظر دهید »

خوشبختی

26 تیر 1396 توسط شمیم یاس

پيامبر صلى ا‏لله‏ عليه ‏و ‏آله :

إذَا اسْتُحِقَّتْ وَلايَةُ اللّه‏ِ و َالسَّعادَةُ جاءَ الأْجَلُ بَينَ الْعَينَينِ و ذَهَبَ الأْمَلُ وَراءَ الظَّهرِ و إذَا اسْتُحِقَّتْ وَلايَةُ الشَّيطانِ و َالشَّقاوَةُ جاءَ الأْمَلُ بَينَ الْعَينَينِ و ذَهَبَ الأْجَلُ وَراءَ الظَّهرِ؛

هرگاه كسى مستحق دوستى خداوند و خوشبختى باشد، مرگ در برابر چشمان او مى‏ آيد و آرزو پشت سرش مى ‏رود و هرگاه مستحق دوستى شيطان و بدبختى باشد، آرزو پيش چشم او ، و مرگ پشت سرش قرار مى ‏گيرد.


كافی(ط-الاسلامیه) ج 3، ص 258، ح27

 نظر دهید »

یا امام رضا (ع)

26 تیر 1396 توسط شمیم یاس

زیر چتر آفتاب
در حرم نشسته ام
دل به روی غصه ها
شادمانه بسته ام

ابر تیره دلم
پاره پاره می شود
آسمان قلب من
پر ستاره می شود

یک صدای آشنا
از فضای رو به رو
می رسد به گوش من
بق بقو بقو بقو

بق بقو بقو کنان
دسته کبوتران
آب و دانه می خورند
می پرند در آسمان

می شوم کبوتری
چون کبوتر حرم
دور گنبد طلا
شادمانه می پرم

 نظر دهید »

شرایط سیاسی اجتماعی امام حسن مجتبی (ع) را ذکر کنید؟

09 آذر 1395 توسط شمیم یاس

شرایط سیاسی اجتماعی امام حسن مجتبی (ع) را ذکر کنید؟

پرسش

شرایط سیاسی اجتماعی امام حسن مجتبی (ع) را ذکر کنید؟

پاسخ اجمالی

هر حادثه تاریخی را باید با توجه به شرایط و اوضاع سیاسی زمان خودش بررسی کرد.

از اوّلین اقدامات امام حسن (ع) بعد از به حکومت رسیدن، تهیه سپاهی برای مقابله با لشکر کشی و خطر معاویه بود، اما با توجه به شرایط و اوضاع جامعه و بررسی همه جانبه مسائل جهان اسلام و با در نظر گرفتن توان و قدرت نظامی حکومتش در مقابل معاویه و این که ادامه جنگ با این شرایط به صلاح نبود، تن به صلح دادند و از ادامه درگیری پرهیز نمودند. تاریخ گواهی می دهد که اوّلاً: امام حسن (ع) به دلیل نداشتن یاران و فرمانده هان مخلص، توان پیروزی نظامی بر معاویه و اطرافیانش را نداشتند. ثانیاً: در چنین شرایطی نتیجه نبرد و جنگ با معاویه به نفع دنیای اسلام نبود. ثالثاً: درگیری امام حسن (ع) با معاویه و کشته شدن آن حضرت به دست معاویه شکست مرکز خلافت مسلمانان بود.

پاسخ تفصیلی

امام حسن (ع) آن گاه که به خلافت رسیدند، با مخالفت و لشکر کشی معاویه روبرو شدند و از این جهت لشکری را تجهیز نمودند، تا به دفاع و مقابله برخیزند، اما در ادامه، شرایطی فراهم شد که امام مجبور شدند، از اسلام به گونه ای دیگر دفاع نمایند. [1]

اما شرایط سیاسی _ اجتماعی زمان امام حسن (ع):

1. آنچه در تاریخ مسلم است، این است که . معاویه سیاست مدار ماهر و شخص حیله گری بود و جانب ظاهر را در مجامع عمومى نگاه مى‏داشت ظاهر احکام اسلامی را تا حدودی مراعات می کرد. ولی در نهاد خود با اسلام دشمنی داشت و به هیچ یک از مقدسات اسلامی پایبند نبود، ولی این دشمنی را ابراز و آشکار نمی کرد. [2]   و فساد درونى او و حکومتش بر عوام مخفى مانده بود و مردم او را مسلمان و خلیفه رسول الله (ص) مى‏انگاشتند و مروّج اسلام به حساب مى‏آوردند.

به همین جهت بود که امام حسین (ع) در زمان حیات معاویه با آن که نامه هایی از اهل عراق برای دعوت به قیام علیه معاویه داشتند، دست به این کار نزدند و فرمودند، “امروز، روز قیام نیست، خداوند شما را مورد رحمت قرار دهد، تا زمانی که معاویه زنده است کاری نکنید و در خانه ها مخفی شوید". [3]

2. پیدا شدن نیروهای خوارج و نبود یاران مخلص و فرماندهان فداکار [4] و ضعف داخلی، توان و قدرت نظامی امام حسن (ع) را ضعیف کرده بود، مضافاً بر این کراهت مردم از شرکت در نبرد با معاویه، [5] از دلایل صلح آن حضرت است که خود می فرماید: “دیدم بیشتر مردم خواستار صلح اند و از جنگ بیزارند، دوست نداشتم آنان را بر آنچه که نمی پسندیدند وادار کنم. پس به خاطر حفظ جان ـ عده کمی از- شیعیانم، صلح کردم". [6]

3. امام حسن (ع) در مقام خلیفه مسلمانان بودند و درگیری آن حضرت با معاویه و کشته شدن او به دست لشکر معاویه، شکست مرکز خلافت مسلمانان بوده و به گفته استاد مطهری، این چیزی بود که حتی امام حسین (ع) هم از این نوع کشته شدن پرهیز داشتند که کسی در جای پیامبر (ص) و در مسند خلافت کشته شود [7] و به همین جهت بود که امام حسین (ع) حاضر نبودند در مکه کشته شوند؛ چرا که احترام مکه ازبین می رفت. از این رو، شرایط این چنینی به هیچ وجه اقتضای جنگ و نبرد را نداشت، و صلح یک تاکتیک مهم بود، برای سامان دادن به وضعیت مردم مسلمان.

در حالی که معاویه از امام حسن (ع) تقاضای بیعت نکرده بود و یکی از موارد صلح نامه همین عدم تقاضای بیعت بود.

قابل ذکر است که معاویه در مدت بیست سال حکومتش، بر خلاف اسلام عمل کرده، ظلم و ستم نموده، احکام اسلام را تغییر داده، بیت المال را حیف و میل کرده، خون های مردم را به ناحق ریخته و به مفاد صلح نامه و به کتاب خدا و سنت پیامبر عمل نکرده بود، همچنین بعد از خودش پسر شراب خوار و سگ بازش را به عنوان جانشین معرفی کرده و …، ولی این وضعیت معاویه در زمان امام حسن (ع) برای مردم بر ملا نشده بود اما همین باعث گردید که امام حسین (ع) به عنوان وظیفه قیام نموده و امر به معروف و نهی از منکر کند. شاید به همین جهت باشد که می گویند: صلح امام حسن (ع) زمینه ساز قیام امام حسین (ع) شد ؛یعنی با مفادی که در صلح نامه امام حسن (ع) بوسیله آن حضرت گنجانده شده بود، راه هرگونه فریب و نیرنگ را بر معاویه بست، اگر چه معاویه بعداً به مفاد صلح نامه وفا دار نماند، ولی این چیزی جز رسوایی برای او در جامعه اسلامی و زمینه سازی برای قیام امام حسین (ع) بر ضد فرزندش را به ارمغان نیاورد.

امام حسن مجتبى (ع) در زمان حیات و دوران امامتشان، هنگامى که از یارى مردم در جنگ با معاویه مأیوس گشته و فرماندهى لشکر ایشان (ع) توسط معاویه به واسطه تطمیع یا تهدید، از جنگ کناره‏گیرى کردند، براى حفظ اسلام و کیان جامعه اسلامى و حفظ جان یاران باقى مانده و امتحان و اتمام حجت بر معاویه و مردم، تن به صلحى ناخواسته دادند. گرچه مفاد صلحنامه امورى بود که جنگ به خاطر آنها پیگیرى مى‏شد، از جمله:

1. معاویه به کتاب خدا و سنت رسولش عمل کند.

2. امر خلافت بعد از وی به امام حسن (ع) برسد و در صورت بروز هر حادثه ای به امام حسین (ع) تفویض شود.

3. ممنوعیت معاویه از اذیت و آزار علویان، مسلمانان و شیعیان

4. شروط مالى، از جمله برگرداندن حقوق مالیه غصب شده، به علویان و انصار و خواص امام على (ع) و از بیت المال کوفه که موجودی آن پنج میلیون درهم است چشم پوشی شود.

5. منع معاویه از سبّ و لعن امام على ابن ابیطالب (ع) در مجامع عمومى  (منابر و نمازها و…).

6. منع معاویه از استفاده از لقب “امیرالمؤمنین” براى خود.

7. منع او از تعیین جانشینى براى خود مثل یزید و… . [8]

از مفاد این صلح نامه به خوبی استفاده می شود که امام حسن (ع) هرگز در صدد تثبیت خلافت معاویه نبوده، بلکه تنها به جهت مصالح اسلام و مسلمانان و با توجه به اقتضای زمان و شرایط جامعه اسلامی تن به چنین کاری داد.

از این رو، با توجه به شرایطی که در زمان امام حسن (ع) بر جامعه اسلامی حاکم بود و امام در مسند خلافت بود با معاویه صلح کرد؛ چرا که شرایط زمان امام حسن (ع) اقتضای صلح داشت. [9]

معاویه، خود از رویایى خونین با حسنین (ع) فرار مى‏کرد و از تبعات ریخته شدن خون آن بزرگواران واهمه داشت و براى حفظ حکومت خود، ناچار به تحمل وجود آن دو بزرگوار بود، و دیگران را نیز از رویارویى علنى منع مى‏کرد و از تبعات آن بر حذر مى‏داشت، لذا حتى در جریان گرفتن بیعت براى یزید به عنوان خلیفه پس از خود، در مورد امام حسین (ع) متوسل به زور و شمشیر نگشت و به یزید هم سفارش کرد که از این امر پرهیز نماید.

علاوه بر آن در زمان معاویه، از طرف مردم، دعوت علنى و فراگیرى براى قیام و استمداد از امام (ع) براى مبارزه با ظلم و فسادهاى امویان صورت نگرفت و اعلام حمایت‏ها و دعوت‏هاى محدودی که ابراز مى‏شد، براى مبارزه با سیاست‏هاى نیرنگ بازى چون معاویه، کافى نبود. [10]

برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به کتاب سیری در سیره ائمه اطهار، اثر استاد مطهری، ص 51 ـ 97.

[1] رضوانی، علی اصغر، پاسخ به شبهات واقعه عاشورا، ص 35.

[2] همان، ص 319 (با کمی تصرفات).

[3] المجمع العالمی لاهل البیت (ع)، اعلام الهدایة، امام حسین (ع)، ص 147.

[4] گفته اند: امام (ع) 4 امیر لشکر انتخاب کرد که معاویه همه آنها را با پرداخت رشوه به سوی خود کشاند. رضوانی، علی اصغر، پاسخ به شبهات واقعه عاشورا ، ص 316.

[5] وقوع سه جنگ ـ جمل، صفین و نهروان ـ در زمان امام علی (ع)، حالت بدبینی و خستگی نسبت به جنگ را در بین یاران امام حسن (ع) موجب شده بود.

[6] المجمع العالمی لاهل البیت (ع)، اعلام الهدایة، امام حسین (ع)، ص 147.

[7] مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار (ع)، ص 77.

[8] ر.ک: امین عاملى، سید محسن، امام حسن و امام حسین (ع)، ص70 و 54.

[9] اقتباس از پاسخ شماره 577 (سایت: 629) .

[10] اقتباس از پاسخ شماره 102 (سایت: 1799) .

 نظر دهید »

چرا امام حسن (ع) همانند امام حسین (ع) قیام نکردند؟

09 آذر 1395 توسط شمیم یاس

چرا امام حسن (ع) همانند امام حسین (ع) قیام نکردند؟

پرسش

چرا امام حسن (ع) در حالی که می توانستند علیه امویان قیام کنند، این کار نکردند و تنها امامی که قیام کرد امام حسین (ع) بود، دلایل آن حضرت برای قیام چه بود؟

پاسخ اجمالی

هر حادثه تاریخی را باید با توجه به شرایط و اوضاع سیاسی زمان خودش بررسی کرد.

از اوّلین اقدامات امام حسن (ع) بعد از به حکومت رسیدن، تهیه سپاهی برای مقابله با لشکر کشی و خطر معاویه بود، اما با توجه به شرایط و اوضاع جامعه و بررسی همه جانبه مسائل جهان اسلام و با در نظر گرفتن توان و قدرت نظامی حکومتش در مقابل معاویه و این که ادامه جنگ با این شرایط به صلاح نبود، تن به صلح دادند و از ادامه درگیری پرهیز نمودند. تاریخ گواهی می دهد که اوّلاً: امام حسن (ع) به دلیل نداشتن یاران و فرمانده هان مخلص، توان پیروزی نظامی بر معاویه و اطرافیانش را نداشتند. ثانیاً: در چنین شرایطی نتیجه نبرد و جنگ با معاویه به نفع دنیای اسلام نبود. ثالثاً: درگیری امام حسن (ع) با معاویه و کشته شدن آن حضرت به دست معاویه شکست مرکز خلافت مسلمانان بود. اما زمان امام حسین (ع) و شرایط آن کاملاً فرق می کرد. چرا که مردم در این مدت از ظلم و ستم امویان به ستوه آمده بودند، وخواستار بیعت با آن حضرت بودند و شهر کوفه آماده برای تشکیل حکومت بود، همچنین طرف مقابل امام حسین (ع) یزید بود که به هیچ یک از احکام و آداب اسلامی پایبند نبود و بیعت امام با او؛ یعنی به رسمیت شناختن، ظلم، ستم، فساد و از بین رفتن اسلام.

بنابراین، صلح امام حسن (ع) و قیام امام حسین (ع) دو حادثه و واقعه تاریخی هستند و هر کدام از آنها را باید، با در نظر گرفتن شرایط سیاسی ـ اجتماعی عصر خود تحلیل و بررسی نمود و گرنه از نگاه ما هر دوی آنها امام و معصوم از خطا و اشتباه اند و اگر امام حسین (ع) به عنوان جانشین امام علی (ع) به امامت می رسیدند، همان کاری را انجام می دادند که برادرش امام حسن (ع) انتخاب کردند.

پاسخ تفصیلی

اساساً اسلام دین رحمت و صلح و صفاست، تاریخ اسلام و زندگی پیامبر (ص) و ائمه (ع) بیانگر همین معناست، مگر در مواردی که پیامبر (ص)  و یا ائمه (ع)  مجبور به جنگ و نبرد می شدند که آن هم جنبه دفاعی داشت. امام حسن (ع) هم آن گاه که به خلافت رسیدند، با مخالفت و لشکر کشی معاو یه روبرو شدند و از این جهت لشکری را تجهیز نمودند، تا به دفاع و مقابله برخیزند، اما در ادامه، شرایطی فراهم شد که امام مجبور شدند، از اسلام به گونه ای دیگر دفاع نمایند.[1] اما درباره علت صلح امام حسن (ع) و قیام امام حسین (ع) باید گفت: اینها دو حادثه تاریخی هستند که معلول شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان خود هستند و این دو واقعه را باید با در نظر گرفتن اوضاع و احوال زمان خودشان بررسی نمود.

از نگاه ما امام حسن (ع) و امام حسین (ع) هر دو امام و معصوم از خطا و اشتباه اند. سرّ صلح و قیام هریک از این دو بزرگوار، در متفاوت بودن شرایط سیاسی _ اجتماعی زمان آن دو حضرت، نهفته است که در ادامه به پاره ای از آن اشاره می شود:

1. آنچه در تاریخ مسلم است، این است که معاویه شخص حیله گری بود، ظاهر احکام اسلامی را تا حدودی مراعات می کرد. بر خلاف یزید که نه تنها دشمنی با اسلام را در نهاد خود ـ مانند پدرش ـ داشت، بلکه این دشمنی را ابراز و آشکار می کرد و به هیچ یک از مقدسات اسلامی پایبند نبود.[2] به همین جهت بود که امام حسین (ع) در زمان حیات معاویه با آن که نامه هایی از اهل عراق برای دعوت به قیام علیه معاویه داشتند، دست به این کار نزدند و فرمودند، “امروز، روز قیام نیست، خداوند شما را مورد رحمت قرار دهد، تا زمانی که معاویه زنده است کاری نکنید و در خانه ها مخفی شوید".[3]

2. پیدا شدن نیروهای خوارج و نبود یاران مخلص و فرمانده هان فداکار[4] و ضعف داخلی، توان و قدرت نظامی امام حسن (ع) را ضعیف کرده بود، مضافاً بر این کراهت مردم از شرکت در نبرد با معاویه،[5] از دلایل صلح آن حضرت است که خود می فرماید: ” دیدم بیشتر مردم خواستار صلح اند و از جنگ بیزارند، دوست نداشتم آنان را بر آنچه که نمی پسندیدند وادار کنم. پس به خاطر حفظ جان ـ عده کمی از_ شیعیانم، صلح کردم".[6]

3. امام حسن (ع) در مقام خلیفه مسلمانان بودند و درگیری آن حضرت با معاویه و کشته شدن او به دست لشکر معاویه، شکست مرکز خلافت مسلمانان بوده و به گفته استاد مطهری، این چیزی بود که حتی امام حسین (ع) هم از این نوع کشته شدن پرهیز داشتند که کسی در جای پیامبر (ص) و در مسند خلافت کشته شود[7] و به همین جهت بود که امام حسین (ع) حاضر نبودند در مکه کشته شوند؛ چرا که احترام مکه ازبین می رفت. بنابراین، شرایط این چنینی به هیچ وجه اقتضای جنگ و نبرد را نداشت، و صلح یک تاکتیک مهم بود، برای سامان دادن به وضعیت مردم مسلمان و تثبیت پایه های حکومت اسلامی.

لذاست که ما معتقدیم: اگر امام حسین (ع) به جای امام حسن(ع) بودند، همین کار را می کردند.

گواه ما آن است که بعد از صلح امام حسن (ع) عده ای خدمت امام حسین (ع) رسیدند و گفتند ما صلح را قبول نداریم آیا با تو بیعت کنیم ؟

حضرت امام حسین (ع) فرمودند: “نه هر چه برادرم حسن (ع)  کرده من تابع همان هستم". [8]

اما به دلایل زیر شرایط زمان امام حسین (ع) درست برعکس شرایط امام حسن (ع) بود:

1. اولین تفاوت اساسی شرایط امام حسین (ع) با زمان امام حسن (ع) که سبب قیام امام حسین (ع) شد، این بود که یزید از آن حضرت تقاضای بیعت کرده بود و بیعت امام حسین (ع) با یزید ـ که به هیچ یک از احکام و ظوا هر اسلامی پایبند نبود؛ یعنی به رسمیت شناختن ظلم، ستم، فساد و …. و این مساوی بود با از بین رفتن اسلام و مقدسات دینی. در حالی که معاویه از امام حسن (ع) تقاضای بیعت نکرده بود و یکی از موارد صلح نامه همین عدم تقاضای بیعت بود.

2. همان مردمی که در زمان امام حسن (ع) تمایلی به نبرد با معاویه نداشتند،[9] در مدت بیست سال حکومت معاویه از ظلم و ستم امویان به ستوه آمده بودند و کوفه تقریباً یک شهر آماده برای تشکیل حکومت از طرف امام حسین (ع) بود و این حجتی بود بر امام حسین (ع) و می بایست به آن ترتیب اثر می دادند.[10]

3. مهم ترین عامل قیام امام حسین (ع)، عامل امر به معروف و نهی از منکر بود.

معاویه در مدت بیست سال حکومتش، بر خلاف اسلام عمل کرده، ظلم و ستم نموده، احکام اسلام را تغییر داده، بیت المال را حیف و میل کرده، خون های مردم را به ناحق ریخته و به مفاد صلح نامه و به کتاب خدا و سنت پیامبر عمل نکرده بود، همچنین بعد از خودش پسر شراب خوار و سگ بازش را به عنوان جانشین معرفی کرده و … این همه باعث گردید که امام حسین (ع) به عنوان وظیفه قیام نموده و امر به معروف و نهی از منکر کند. در حالی که این وضعیت معاویه در زمان امام حسن (ع) برای مردم بر ملا نشده بود و شاید به همین جهت باشد که می گویند: صلح امام حسن (ع) زمینه ساز قیام امام حسین (ع) شد؛یعنی با مفادی که در صلح امام حسن (ع) بوسیله آن حضرت گنجانده شده بود، راه هرگونه فریب و نیرنگ را بر معاویه بست، اگر چه معاویه بعداً به مفاد صلح نامه وفا دار نماند، ولی این چیزی جز رسوایی برای او در جامعه اسلامی و زمینه سازی برای قیام امام حسین (ع) بر ضد فرزندش را به ارمغان نیاورد. برخی از مفاد صلح نامه امام حسن (ع) از این قرار است:

1. معاویه به کتاب خدا و سنت رسولش عمل کند.

2. امر خلافت بعد از وی به امام حسن (ع) برسد و در صورت بروز هر حادثه ای به امام حسین (ع) تفویض شود.

3. سب و دشنام علی (ع) در منابر و نمازها منع شود.

4. از بیت المال کوفه که موجودی آن پنج میلیون درهم است چشم پوشی شود.

5. مسلمانان و شیعیان در امان باشند.

از مفاد این صلح نامه به خوبی استفاده می شود که امام حسن (ع) هرگز در صدد تثبیت خلافت معاویه نبوده، بلکه تنها به جهت مصالح اسلام و مسلمانان و با توجه به اقتضای زمان و شرایط جامعه اسلامی تن به چنین کاری داد.

بنابراین، با توجه به شرایطی که در زمان امام حسن (ع) بر جامعه اسلامی حاکم بود و امام در مسند خلافت بود با معاویه صلح کرد؛ چرا که شرایط مختلف بوده و با هم تفاوت داشت، لذا شرایط زمان امام حسن (ع) اقتضای صلح و زمان امام حسین (ع) اقتضای قیام داشت.

برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به کتاب سیری در سیره ائمه اطهار، اثر استاد مطهری، ص 51 ـ 97.

[1] رضوانی، علی اصغر، پاسخ به شبهات واقعه عاشورا، ص 35.

[2] همان، ص 319.

[3] المجمع العالمی لاهل البیت (ع)، اعلام الهدایة، امام حسین (ع)، ص 147.

[4] گفته اند: امام (ع) 4 امیر لشکر انتخاب کرد که معاویه همه آنها را با پرداخت رشوه به سوی خود کشاند. رضوانی، علی اصغر، پاسخ به شبهات واقعه عاشورا ، ص 316.

[5] وقوع سه جنگ ـ جمل، صفین و نهروان ـ در زمان امام علی (ع)، حالت بدبینی و خستگی نسبت به جنگ را در بین یاران امام حسن (ع) موجب شده بود.

[6] المجمع العالمی لاهل البیت (ع)، اعلام الهدایة، امام حسین (ع)، ص 147.

[7] مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار (ع)، ص 77.

[8] مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار (ع)، ص 96.

[9] امام حسن (ع) در آخرین خطبه های که انجام دادند از مردم درباره ادامه جنگ نظر خواهی کردند. آنان از هر طرف فریاد زدند که ما زندگی و بقا را می خواهیم ،پس صلح نامه را امضا کن. رضوانی، علی اصغر، پاسخ به شبهات واقعه عاشورا، ص 316.

[10] مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار (ع)، ص 81.

 

 نظر دهید »

در حالی که بهشتیان همه جوان هستند، چطور در میان پیامبران و ائمه، فقط امام حسن(ع) و امام حسین (ع) سید جوانان اهل بهشت اند؟

09 آذر 1395 توسط شمیم یاس

در حالی که بهشتیان همه جوان هستند، چطور در میان پیامبران و ائمه، فقط امام حسن(ع) و امام حسین (ع) سید جوانان اهل بهشت اند؟

پرسش

در حالی که بهشتیان همه جوان هستند، چطور در میان پیامبران و ائمه، فقط امام حسن(ع) و امام حسین (ع) سید جوانان اهل بهشت اند؟

پاسخ اجمالی

حسنین (ع) این دو نواده پیامبر (ص) بر تمام بهشتیان سروری و سیادت دارند، و در بهشت اگرچه همه در سن جوانی به سر می برند، اما سیادت آنها بر بهشتیانی که در جوانی به شهادت رسیده و یا از دنیا رفته اند، نمود و جلوه بیشتری خواهد داشت و تمام اینها نیز با سیادت دیگر پیامبران و اولیای الاهی بر بهشتیان در تعارض نخواهد بود.

در ضمن، با توجه به قرائن و شواهد، این روایت ناظر به سروری این دو امام بر عموم بهشتیان است، نه بر دیگر امامان و پیامبران.

پاسخ تفصیلی

پیامبران و اولیای الهی که امام حسن (ع) و امام حسین (ع) از برجستگان آنان می باشند، همگی از شرافت خاصی نسبت به دیگر بهشتیان برخوردارند و بدین اعتبار می توان تمام آنان را سید و بزرگ بهشتیان دانست، اما گاهی ویژگی هایی در برخی از این مقربان درگاه الاهی وجود دارد که جنبه ای خاص از سیادت آنان را برجسته می سازد.

اگر به فاطمه زهرا (س) “سیدة نساء اهل الجنة” گفته می شود و اگر امام چهارم (ع) با لقب “سید العابدین” و “سید الساجدین” شناخته می شود، این بدان معنا نیست که فاطمه (ع) بر مردان و امام سجاد بر غیر عابدان و ساجدان سیادتی ندارند، بلکه به دلیل ویژگی زن بودن حضرت زهرا (س) و دل مشغولی امام چهارم (ع) به عبادت و سجده در زمانی که دشمن، او را از دیگر فعالیت های اجتماعی محروم کرده بود، آنان مستحق داشتن چنین القابی شدند.

بر این اساس، نمی توان این پرسش را مطرح کرد که آیا تنها امام سجاد(ع) است که به دلیل داشتن چنین القابی، بر تمام ساجدان و عابدان، سیادت و سروری دارد و حتی اجدادش رسول الله (ص) و امیر المؤمنین (ع) نیز از داشتن چنین سیادتی محروم می باشند؟!

سیادت و برتری حسنین (ع) نسبت به جوانان اهل بهشت نیز از این دیدگاه توجیه پذیر است؛ چون این بزرگواران در اوائل ظهور اسلام متولد شده و نوجوانی و جوانی آنها مصادف با جوانی اسلام بوده و در میان مسلمانان چه در زمان پیامبر (ص) و چه بعد از آن، هیچ کودک، جوان و نوجوانی به اندازه آنها از احترام برخوردار نبوده و تقوا و شخصیت آنان قابل مقایسه با دیگر جوانان نبود، چنین لقب شایسته ای بر آنان نهاده شد و گرنه، آنان هم سرور جوانان بهشتی اند و هم سرور بزرگسالان و پیرانشان.

در راستای آنچه بیان شد، توجهتان را به دو روایت ذیل جلب می کنیم:

1. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع زُورُوا قَبْرَ الْحُسَیْنِ ع وَ لَا تَجْفُوهُ فَإِنَّهُ سَیِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْخَلْقِ وَ سَیِّدُ شَبَابِ الشُّهَدَاء.[1]

امام صادق (ع) فرمودند: به زیارت قبر حسین (ع) بشتابید و در حق او جفا نکنید زیرا او سید جوانان بهشتی تمام جهانیان است و او سید شهیدان جوان است.

اگر در روایت فوق دقت فرمایید، علاوه بر سید شهیدان (سید الشهداء) که لقب مشهور امام حسین (ع) می باشد و با این که حضرتش هنگام شهادت در سن میانسالی بودند، لقب دیگری با عنوان “سید شهیدان جوان” نیز برای ایشان به کار گرفته شده است که شاید اشاره به فضیلت شهیدان جوان داشته باشد که این امام بزرگوار، عنایت ویژه ای نسبت به آنان دارد.

2. عن علی ع قال قال رسول الله ص أتانی ملک فقال یا محمد إن الله تعالى یقول لک إنی قد أمرت شجرة طوبى أن تحمل الدر و الیاقوت و المرجان و أن تنثره على من قضى عقد نکاح فاطمة من الملائکة و الحور العین و قد سر بذلک سائر أهل السماوات و إنه سیولد بینهما ولدان سیدان فی الدنیا و سیسودان على کهول أهل الجنة و شبابها و قد تزین أهل الجنة لذلک فاقرر عینا یا محمد فإنک سید الأولین و الآخرین‏.[2]

امام علی (ع) به نقل از پیامبر خدا (ص) فرمودند که فرشته ای نزدم آمده و عرضه داشت که ای محمد! …..و آن دو فرزند (حسنین ع) در دنیا دو بزرگوارند و به زودی سرور جوانان و پیران بهشت خواهند شد و … .

در این روایت، هم اشاره به جوانان بهشتی شده و هم پیران آن، اما با توجه به اصل پذیرفته شده ای که در بهشت، پیر و کهنسالی وجود ندارد، در یک جمع بندی باید گفت که این دو نواده پیامبر(ص) بر تمام بهشتیان سروری دارند، اما این سیادت و برتری در مورد آن دسته از بهشتیانی که هنگام جوانی به شهادت رسیده و یا وفات کرده اند، نمود و جلوه بیشتری خواهد داشت. چنین بیانی، منافات با جوان بودن تمام بهشتیان ندارد و منظور از پیران اهل جنت پیرانی هستند که در دنیا در سن پیری وفات یافته یا به شهادت رسیده اند.

پرسش دیگری که در این زمینه شاید به ذهن برسد آن است که با توجه به این حدیث، آیا حسنین (ع) بر پیامبران و امامان دیگر نیز سروری و سیادت دارند که پاسخ آن را در این نکته می توان خلاصه کرد که هر سخنی را می توان دارای استثنائاتی دانست که گاه این استثنائات در داخل همان سخن بیان می شوند و گاه به دلیل وضوح و روشنی، نیازی به بیان آن نبوده و مخاطبان باید با توجه به قرائن و شواهد، متوجه آن شوند.

بر این اساس، آنچه مطمئنا از این روایت برداشت می شود، سروری این دو امام بر عموم بهشتیان است و نه افرادی چون پیامبر (ص)، امیر المؤمنین (ع)، فاطمه زهرا (س) و …

در این راستا، به روایت ذیل که در موردی مشابه بیان شده توجه فرمایید:

مردی خدمت امام صادق (ع) عرضه داشت که آیا پیامبر (ص) در مورد ابوذر بیان نفرمود که او راست گوترین مردم است.

امام فرمود: بلی! آن مرد گفت پس پیامبر خدا(ص) و امیر المؤمنین (ع) کجا هستند؟! امام حسن (ع) و امام حسین (ع) کجا هستند؟!(آیا ابوذر راست گوتر از آنهاست؟) امام بعد از بیان سخنانی فرمودند که ما اهل بیت در این مقایسه جایی نداریم.[3]

یعنی با توجه به قرائن و شواهد به خوبی می توان دریافت که راست گویی ابوذر با عموم مردم مقایسه شده و نه با اهل بیت (ع)، گرچه در داخل متن روایت، چنین تفکیکی وجود ندارد.

[1]شیخ صدوق، ثواب الأعمال، ص 97، انتشارات شریف رضی، قم، 1364 هـ ش.

[2]صحیفة الرضا(ع)، ص 94، ح 30، کنگره جهانی امام رضا(ع)، 1406 هـ ق.

[3] شیخ صدوق، معانی الأخبار، ج 1، ص 179، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1361 هـ ش.

 

 نظر دهید »

چرا جنازه امام حسن(ع) را تیر باران کردند؟

09 آذر 1395 توسط شمیم یاس

چرا جنازه امام حسن(ع) را تیر باران کردند؟

پرسش

آیا جنازه امام حسن (ع) را تیر باران کردند؟ اگر این امر صحت دارد، چرا این اتفاق افتاد؟

پاسخ اجمالی

داستان جان‌گداز تیرباران جنازه‌ی امام حسن(ع) در میان شیعه معروف است و بسیاری از بزرگان آن‌را ذکر کرده‌اند، دلیل آن‌را نیز مخالفت با وصیت آن‌حضرت مبنی بر دفن ایشان کنار مرقد پیامبر اکرم(ص) و مخالفت دستگاه حاکم بنی‌امیه و در رأس آن معاویه، و کینه توزی عائشه دانسته‌‌اند، ولی منابع تاریخی در اصل وصیت به این شکل مختلف است؛ لذا اصل این وصیت موجب تردید قرار گرفته و در بحث درگیری و لباس جنگ پوشیدن و آرایش جنگی دو طرف هم تردیدی نیست، اما بنابر پیش‌بینی امام حسن(ع) و وصیت آن‌حضرت که کمترین خونی پای جنازه ریخته نشود، و درایت امام حسین(ع) این درگیری تحقق نیافت و این فتنه خنثی شد و تنها بخشی از منابع شیعه و سنی خبر تیراندازی به جنازه را نقل کرده‌اند.

پاسخ تفصیلی

داستان جان‌گداز تیرباران کردن جنازه‌‏ی امام حسن(ع) در میان شیعه  معروف است و بسیاری از بزرگان آن‌را ذکر کرده‌اند. برای اولین بار ابن شهر آشوب مازندرانی به نقل ازکتاب ربیع الابرار زمخشری که از اهل سنت بوده، روایت کرده است. وی می‌‏نویسد:«و رموا بالنبال جنازته حتی سل منها سبعون نبلا»؛[1] جنازه‌‏ی آن‌ حضرت را تیرباران کردند، تا جایی که هفتاد چوبه‌‏ی تیر به تابوت آویخته شد. - البته ما در ربیع الابرار چاپ جدید آن‌را نیافتیم در حالی‌که در روض الجنان که خلاصه آن کتاب است این عبارت موجود می‌باشد، پس احتمالا در چاپ‌های بعدی آن‌را حذف کرده‌اند- این عبارت را ابن شهر آشوب به دنبال عبارتی که دیگران، از جمله شیخ مفید در باره وصیت آن‌حضرت ذکر کرده‌اند، آورده است، ولی خود مفید آن‌را ذکر نکرده است. شیخ عبّاس قمی نیز از صاحب مناقب(ابن شهر آشوب) نقل می‌کند که: جنازه امام حسن(ع) را تیرباران کردند و هنگام دفن هفتاد چوبه تیر از آن بیرون آوردند.[2] علامه مجلسی نیز به دنبال نقل کلام شیخ مفید آن‌را از قول ابن شهر آشوب بیان کرده، ولی در باره آن اظهار نظری نکرده است.[3]
اکنون برای روشن شدن این موضوع به وصیت امام حسن(ع) مبنی بر دفن آن‌حضرت کنار رسول خدا(ص) که آن‌را اساس و بهانه این جسارت دانسته‌اند می‌پردازیم.  در تاریخ نقل شده است، امام حسن مجتبی(ع) در وصیت خود به امام حسین(ع) فرمودند؛ جنازه مرا کنار قبر پیامبر دفن کنید؛ چون من سزاوارتر هستم از کسانی که بدون اجازه وارد شدند…، ولی اگر مشکلی پیش آمد، راضی به خون‌ریزی نیستم، بلکه جنازه مرا به بقیع ببرید و کنار مادر بزرگم(فاطمه بنت اسد) دفن نمایید. این  مطلب در بیشتر منابع اهل سنت آمده است از آن جمله؛ الاستیعاب،[4] انساب الاشراف،[5] تاریخ یعقوبی،[6] و ابن اعثم کوفی در الفتوح.[7]  در کتب شیعه هم برای اولین بار در امالی شیخ طوسی، نقل شده است که آن‌حضرت به امام حسین(ع) در ضمن وصیت خود فرمود:«…وَ أَنْ تَدْفِنَنِی‏ مَعَ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) فَإِنِّی أَحَقُّ بِهِ وَ بِبَیتِهِ مِمَّنْ أُدْخِلَ بَیتَهُ بِغَیرِ إِذْنِهِ»؛[8] مرا کنار جدم رسول خدا به خاک بسپارید؛ زیرا من به او خانه‌اش سزاوارترم از کسانی که بدون اجازه او وارد خانه‌اش شدند.
پس از شیخ طوسی دیگر کتب شیعه مثل بشارة المصطفی[9] و … به نقل از وی آن‌را ذکر کرده‌اند، ولی در کتبی مثل ارشاد مفید بیانی از این قسمت از وصیت نیامده است و حتی در کافی از قول امام باقر(ع) نقل شده است که امام حسن(ع) وصیت کرده بود که فقط برای تجدید عهد با پیامبر اکرم(ص) جنازه‌اش را کنار مرقد پیامبر ببرند نه برای دفن، و در دنباله روایت کافی آمده است که امام حسین(ع) در جواب عائشه فرمود تو هتک حرمت خانه پیامبر کردی و پدرت و کسی را که پیامبر او را دوست نداشت آن‌جا وارد کردی و باید در پیشگاه خداوند جواب‌گو باشی … و بدان‌که برادرم به من امر کرده که برای تجدید عهد او را پیش رسول خدا ببرم و او آگاه‌تر از همه به کتاب خدا است که فرمود: «لا تَدْخُلُوا بُیوتَ‏ النَّبِی إِلاَّ أَنْ یؤْذَنَ لَکُم»؛[10] بدون اجازه وارد اطاق‌های پیامبر نشوید. ‏… و ای عائشه تو کنار پیامبر (برای دفن پدرت و عمر) صدای کلنگ را بلند کردی در صورتی که خداوند از بلند کردن صدا کنار پیامبر نهی کرده بود. … و اگر دفن جایز بود دفن می‌کردیم تا بدانی که چیزی نیستی … .[11]
مجلسی در مرآة العقول،[12] در بیان این روایت می‌فرماید: شاید این کلام بنابر مصلحت گفته شده باشد و بیان بدی کار دفن آن‌دو بدون اذن پیامبر را بیان نماید، و گرنه امام حسن(ع) در حال حیات پیامبر مأذون در دخول بود و بعد  از آن نیز… وی در تأیید کلام خود روایت امالی طوسی را که دلالت بر وصیت بر دفن می‌کرد، ذکر می‌کند.
همچنین در ارشاد مفید در بیان وصیت آن‌حضرت آمده است: «هر گاه من از دنیا رفتم چشم مرا بپوشان، مرا غسل ده، کفن نما و بر تختخه‌ای (تابوتی) گذارده، کنار مزار جدم رسول خدا(ص) ببر، تا تجدید عهدى کنم. سپس مرا به سوی قبر جده‏‌ام فاطمه بنت اسد(مادر امیرالمؤمنین) منتقل کن و در آن‌جا به خاک بسپار.
سپس آن‌حضرت فرمود: به زودى خواهى دید جمعى به این گمان که مى‌‏خواهى مرا در کنار قبر جدم به خاک بسپاری، براى جلوگیرى گرد هم مى‌‏آیند و مقابلتان می‌ایستند. اکنون به تو سفارش مى‏‌کنم برای خدا سعى کن در پاى جنازه من، خونی ریخته نشود. … مروان و سایر بنی امیه که جزو دار و دسته او بودند یقین کردند که مردم مشایعت کننده قصد دارند بدن مطهر را در کنار رسول خدا به خاک بسپارند؛ از این‌رو خود را مجهز به تجهیزات نبرد کردند و با اجتماع خود راه را بر کاروان عزادار بستند. همین‌که امام حسین بدن مبارک را به سوی مزار شریف پیامبر حرکت دادند تا تجدید عهدی با جدش رسول خدا کرده باشد؛ طرف مقابل (پیروان سقیفه) در قالب جماعتی در مقابلشان صف آرایی کردند و مانع آنها شدند. عائشه هم سوار بر قاطری به جمع آنها ملحق شد؛ در حالی‌که می‌گفت: ما را با شما چه کار؟! می‌خواهید کسی را وارد خانه من کنید که  من محبت و ارادتی نسبت به او ندارم؟
مروان نوکر معاویه که زمینه را برای عقده گشایی مناسب دید دهان باز کرد و گفت: عثمان در دورترین نقطه مدینه دفن شود و حسن در کنار پیامبر؟! چنین چیزی نشدنی است.
و بعد با جمله «وَ أَنَا أَحْمِلُ السَّیْفَ» تشیع کنندگان را تهدید به جنگ و برخورد شدید کرد.
نزدیک بود فتنه‌ای به پا شود که ابن عباس جلو رفت و خطاب به مروان گفت:« ارْجِعْ یَا مَرْوَانُ مِنْ حَیْثُ جِئْتَ » برگرد به همان جایی که بودی؛ ما قصد نداریم این بدن مطهر را در کنار رسول خدا به خاک بسپاریم؛ تنها قصدمان این است که با زیارت دادن این بدن مبارک، تجدید عهدی با رسول خدا شده باشد و بعد از آن به سمت بقیع رفته و او را بنابر وصیت حضرتش در کنار قبر مادربزرگش فاطمه [بنت اسد] به خاک می‌سپاریم.
مطمئن باش اگر وصیت کرده بود که بدن مطهرش را کنار رسول خدا دفن کنیم تو کوچک‌تر از آن بودی که بتوانی مانع ما شوی، و لکن آن‌حضرت به خدا و رسولش و نیز حرمت قبر شریفش بیش از دیگران عالم است و می‌دانست که نباید خرابى در آن پدید آید، چنانچه این کار را دیگران کردند و بدون اذن آن‌حضرت(ص) به خانه‌اش وارد شدند … .
و باز در ارشاد آمده است:
ابن عباس پیش آمد و خطاب به عائشه گفت: این چه رسوائى است؟ عایشه! روزى بر استر و روزى بر شتر! (اشاره به جنگ جمل) می‌خواهى نور خدا را خاموش کنى و با دوستان خدا بجنگى؟ بازگرد! و از آنچه می‌ترسیدى خیالت راحت باشد که ما طبق وصیت، بدن مطهر را این‌جا دفن نمی‌کنیم خوشحال باش که تو به هدفت رسیدى، ولی خدا هر گاه که باشد انتقام اهل بیت عصمت را از دشمنان‌شان خواهد گرفت.
«وَ قَالَ الْحُسَیْنُ وَ اللَّهِ لَوْ لَا عَهْدُ الْحَسَنِ إِلَیَّ بِحَقْنِ الدِّمَاءِ وَ أَنْ لَا أُهَرِیقَ فِی أَمْرِهِ مِحْجَمَةَ دَمٍ لَعَلِمْتُمْ کَیْفَ تَأْخُذُ سُیُوفُ اللَّهِ مِنْکُمْ مَأْخَذَهَا وَ قَدْ نَقَضْتُمُ الْعَهْدَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ وَ أَبْطَلْتُمْ مَا اشْتَرَطْنَا عَلَیْکُمْ لِأَنْفُسِنَا»؛ و امام حسین(ع) فرمود به خدا سوگند! اگر برادرم با من پیمان نبسته بود که خونی ریخته نشود، می دیدید که چگونه شمشیرها جان شما را می ستاند، شما همان روسیاهانی هستید که عهد میان ما و خودتان را شکستید و شرایط آن‌را باطل ساختید.
آن‌گاه جنازه امام حسن مظلوم (ع) را به طرف بقیع برده و در کنار قبر جده‌‏اش فاطمه بنت اسد به خاک سپردند.[13]
این عبارت شیخ مفید بود که استاد این فن است، ولی در آن بحث از وصیت بر دفن نیامده بود، به هر جهت، امام حسین(ع) بنابر وصیت برادر، جنازه را به سمت بقیع برد و در آن‌جا دفن نمود. در این زمینه کتب اهل سنت مثل تاریخ ابن عساکر[14] نیز این موضوع را بیان کرده‌اند، همچنین نقل شده است که هر دو طرف لباس جنگ پوشیده و میان آنان تیر اندازی شد.[15]
اکنون با توجه به آنجه از این دو کتاب معتبر شیعه نقل کردیم در چند بند به نتیجه‌گیری و جواب از سؤال مربوط  می‌پردازیم:
1. اصل وصیت آن‌حضرت مبنی بر دفن کنار پیامبر اکرم(ص)، دلیل محکمی ندارد، حتی بنابر روایت کافی شخص دیگری هم چنین قصدی را نداشته است، و کار ناصوابی محسوب می‌شده است.
2. پس از آگاه شدن از عدم قصد، همان‌طور که خود امام مجتبی(ع) پیش‌بینی کرده بود بهانه‌ای بر چنین قصد شومی نبود، گرچه از بنی امیه و کینه‌های آنان هر آنچه بگوئی بر می‌آمد.
3. عملی کردن چنین تهدیدی برای عائشه که در جنگ جمل بی‌آبرو شده بود، هم پیامد خوبی نداشت با توجه به آنچه مردم مدینه از امام مجتبی(ع)سراغ داشتند جوری که مروان با آن همه خباثت در تشیع جنازه شرکت کرد و از حلم و بزرگواری آن‌حضرت صحبت نمود.
4. بنابر این، اصل تهدید مسلّم است، ولی عملی شدن آن قطعی نیست، و گرنه بنی هاشم هم آرام نمی‌نشستند و لا اقل در اشعار و یا صحبت‌های آنها بعدها، بیش از این بیان می‌شد.
۵. کشیدن تیر از تابوت قطعا ملازم با برخورد با جنازه و خونی شدن کفن نیست، چون چه بسا به چوبه تابوت برخورد کرده و به جنازه شریف نرسیده باشد؛ لذا ذکری از تعویض کفن در تاریخ نیامده است.
۶. در منابع اهل سنت راجع به تیراندازی غیر از آنچه ابن شهر آشوب از زمخشری نقل کرده و الآن در کتاب او نیافتیم چیزی بیان نشده است. بله وصیت به دفن را بسیاری از آنها نقل نموده بودند.

.[1] ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 4، ص 44، علامه، قم، چاپ اول، 1379ق.

[2]. محدث قمّی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج 1، ص 440، هجرت، قم، چاپ یازدهم، بی‌تا.

[3]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 44، ص 157، مؤسسة الطبع و النشر، بیروت، چاپ اول، 1410ق.

[4]. ابن عبد البر ،یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج 1، ص 391، دار الجیل، بیروت، 1412ق.

[5]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 3 ص 55، دار الفکر، بیروت، 1417ق.

[6]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب‏، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 225، دار صادر، بیروت، چاپ اول، بی‌‌تا.

[7]. ابن اعثم کوفی، محمد بن علی،  الفتوح، ج 4، ص 319، دار الاضواء، بیروت، 1411ق.

[8]. شیخ طوسی، الأمالی، ص 160، مجلس ششم، دار الثقافة، قم، چاپ اول، 1414ق.

[9]. طبری آملی، عماد الدین محمد، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص 272، المکتبة الحیدریة، نجف، چاپ دوم، 1383ق.

[10]. احزاب ،53.

[11]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 300- 302، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.

[12]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق و مصحح: رسولی، سید هاشم، ج 3، ص 314، ‌دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1404ق.

[13]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2،ص 16، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق. «فَإِذَا قَضَیْتُ فَغَمِّضْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ کَفِّنِّی وَ احْمِلْنِی عَلَى سَرِیرِی إِلَى قَبْرِ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ ص لِأُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً ثُمَّ رُدَّنِی إِلَى قَبْرِ جَدَّتِی فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهَا فَادْفِنِّی هُنَاکَ فَلَمَّا تَوَجَّهَ بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ إِلَى قَبْرِ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِیُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً أَقْبَلُوا إِلَیْهِمْ فِی جَمْعِهِمْ وَ لَحِقَتْهُمْ عَائِشَةُ عَلَى بَغْلٍ وَ هِیَ تَقُولُ مَا لِی وَ لَکُمْ تُرِیدُونَ أَنْ تُدْخِلُوا بَیْتِی مَنْ لَا أُحِبُّ…».

[14].ابن عساکر، ابو القاسم علی بن حسن بن هبة الله، تاریخ ابن عساکر، ج 13، ص 29، دار الفکر، بیروت.

[15]. همان.

 

 نظر دهید »

معنای «مجتبی» و «اجتباء» چیست؟

09 آذر 1395 توسط شمیم یاس

معنای «مجتبی» و «اجتباء» چیست؟

پرسش

معنای «مجتبی» و مصدر آن چیست؟

پاسخ اجمالی

واژه «مجتبی»، برگرفته از ریشه «جبی» است. معنای اصلی «جبی» جمع کردن و جمع شدن است؛ مانند جمع شدن آب در حوض.[1] وقتی این کلمه به باب افتعال برده شود، مصدر آن «اجتباء» می‌شود، و به ‌معنای جمع کردن با انتخاب و برگزیدن است.[2] برخی نیز گفته‌اند وقتی «جبی» به باب افتعال برده می‌شود دلالت بر دقت و امتیاز خاص می‌کند.[3] «مجتبی» نیز اسم مفعول از باب افتعال و به معنای «برگزیده شده» است.
به عبارت بهتر؛ واژگان «اجتباء» و «مجتبی» در متون اسلامی؛ برگزیده شدن بنده‌ای از ناحیه خداوند بوده و به‌معنای اختصاص دادن او به فیض‌های خاص الهی است که نتیجه آن حاصل شدن انواع نعمت‌ها برای او است و این موهبت تنها برای فرستادگان خاصی از جانب حضرت حق اختصاص یافته است. برخی از موهبت‌هایی که بر اساس نص صریح قرآن به افراد مجتبی(برگزیده) داده شده است عبارت‌اند از: علم به تأویل احادیث،[4] علم به غیب،[5] هدایت،[6] نفی حرج[7] و صلاح.[8]
شخصی که مُجْتَبی است، خداوند او را برای کارهای بزرگی؛ مانند رسالت و امامت و ولایت برمی‌گزیند.
بر اساس روایاتی، لقب «مجتبی» برای رسول خدا(ص)[9] و امام حسن(ع)[10] به کار رفته است، اما این لقب درباره امام حسن شهرت یافته است. به دیگر سخن؛ لقب «مجتبی» برای همه ائمه اطهار(ع) صحیح و شایسته است؛ چون همه آن بزرگواران برگزیدگان الهی و مقربان درگاه او هستند. آن‌چنان که در زیارت جامعه می‌خوانیم: «اصْطَفَاکُمْ بِعِلْمِهِ وَ ارْتَضَاکُمْ لِغَیْبِهِ وَ اخْتَارَکُمْ لِسِرِّهِ وَ اجْتَبَاکُمْ بِقُدْرَتِه».[11]‏

[1]. ازهرى، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، ج ‏11، ص 146، بیروت، دار احیاء التراث العربی‏، چاپ اول؛ راغب اصفهانى، حسین بن محمد،  مفردات الفاظ قرآن‏، ص 186، بیروت، دار القلم‏، چاپ اول، 1412ق.‏

[2].  مفردات ألفاظ القرآن‏، ص 186؛ واسطی زبیدی، محب الدین سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق، مصحح، شیری، علی، ج ‏19، ص 267، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ اول، 1414ق.‌

[3]. مصطفوى، حسن‏، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج ‏2، ص 53، بیروت، قاهره، لندن‏، دار الکتب العلمیة، مرکز نشر آثار علامه مصطفوی،‏ چاپ سوم.

[4]. «وَ کَذلِکَ یَجْتَبیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیث‏»؛ یوسف، 6.

[5]. «وَ ما کانَ اللهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللهَ یَجْتَبی‏ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ»؛ آل عمران، 179.

[6]. «وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَیْتَها»؛ اعراف، 203.

[7]. «وَ جاهِدُوا فِی اللهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»؛ حج، 78.

[8]. «فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحین»؛ قلم، 50.‏

[9]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج ‏16،ص 130، تهران، اسلامیه، چاپ دوم‏، 1363ش؛ زرندی حنفی، جمال الدین محمد بن یوسف‏، نظم درر السمطین فی فضائل المصطفى و المرتضى و البتول و السبطین(علیهم السلام)، ص 27، ‏بیروت، دار إحیاء التراث العربى‏، چاپ اوّل‏،  1425ق.

[10]. طبرسی، فضل بن حسن، تاج الموالید، ص 81، بیروت، دار القار، چاپ اول، 1422ق؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 4، ص 4، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق.

[11]. شیخ صدوق، محمد بن على‏، من لا یحضره الفقیه، محقق، غفاری، علی اکبر، ج ‏2، ص 611، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق.

 

 نظر دهید »

امام حسن مجتبی (ع)

09 آذر 1395 توسط شمیم یاس

امام حسن مجتبی(ع) که بود؟ و چه فضائل و مناقبی داشت؟

پرسش

امام حسن(ع) در چه سالی متولد شد؟ و در چه سالی صلح نامه بین آن‌حضرت و معاویه امضا شد؟ کدام‌یک از همسرانش با نیرنگ معاویه، آن‌حضرت را مسموم کرد؟ مدت زمان خلافت آن‌حضرت چند سال بود؟ و مشهورترین صفات آن‌حضرت چیست؟

پاسخ اجمالی

امام حسن فرزند علی بن ابی‌طالب(ع) در شب نیمه ماه مبارک رمضان، سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود. در سن 37 سالگی با وی برای خلافت و جانشینی امام علی(ع) بیعت شد. مدت امامت حضرتش شش ماه و سه روز به طول انجامید. پس از آن تحت شرایط و عوامل خاص در سال 41 هـ.ق با معاویه صلح کرد و به مدینه مراجعت نمود و مدت ده سال در مدینه زندگی کرد، سرانجام با دسیسه و نیزنگ معاویه به دست همسرش (جعده دختر اشعث کندی) به شهادت رسید و در قبرستان بقیع در کنار قبر مادربزرگش فاطمه بنت اسد به خاک سپرده شد.
به اعتراف دوست و دشمن، در فضایل و کمالات اخلاقی انسانی کامل بود: قرابت و نزدیکی آن‌حضرت به رسول الله(ص)، علاقه و محبت پیامبر نسبت به وی، دارا بودن بیشترین شباهت به رسول الله، یکی از مصادیق آیه تطهیر، حضور با پیامبر در جریان مباهله، تواضع و سخاوت فراوان، عبادت زیاد، به اتفاق برادرش (امام حسین) سرور جوانان بهشت بودن، برخی از بارزترین خصائص و ویژگی‌های اخلاقی و کمالات آن‌حضرت است.

پاسخ تفصیلی

امام حسن، فرزند علی بن ابی‌طالب(ع)، سرور جوانان بهشت است.[1]
بنا به روایت مشهور بین شیعه[2] و اهل سنت،[3] امام حسن(ع) در شب نیمه ماه مبارک رمضان، سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود. البته نقل‌های ضعیفی هم وجود دارد که یکی از آنها زمان ولادت آن‌حضرت را ماه شعبان ذکر می‌کند.[4] شاید این تاریخ با تاریخ ولادت امام حسین اشتباه شده باشد.
کنیه‌اش ابو محمد است.[5] برخی گفته‌اند: این کنیه را پیامبر اکرم(ص) به امام حسن(ع) داد.[6] در هفتمین روز ولادتش حضرت فاطمه(س) قنداقه امام حسن را – در پارچه‌ای از حریر بهشتی که جبرئیل برای پیامبر آورده بود – خدمت پدر آورد و پیامبر(ص) نام حسن را بر وی نهاد.[7]
لقب‌های آن‌حضرت عبارتند از: سیّد، زکی، مجتبی و تقی.[8]
هنگام ارتحال ملکوتی پیامبر(ص)، امام حسن(ع) هفت سال و چند ماه، یا هشت سال داشت. زمانی که امامت بعد از علی(ع) به ایشان رسید، 37 ساله بود.[9]
شیخ مفید در کتاب ارشاد می‌گوید: «زمان بیعت (امامت) امام مجتبی روز جمعه 21 رمضان سال چهل هجری بود».[10]
مدت امامت آن‌حضرت شش ماه و سه روز به طول انجامید و در سال 41 هـ.ق بین او و معاویه صلح‌نامه امضا شد.[11] پس از اجرای صلح، امام حسن(ع) به مدینه مراجعت نمود و مدت ده سال آخر عمر شریفش را در آن‌جا ساکن بود.[12]
درباره تاریخ شهادت امام حسن مجتبی(ع) در منابع اسلامی اختلاف نظر دیده می‌شود؛ پنجم ربیع الاول،[13] و 28 صفر سال پنجاه هجری[14] که مشهور همان قول دوم است.
امام حسن(ع) به دست همسرش جعده (دختر اشعث کندی) از طریق سم به شهادت رسید.[15] این حادثه با دسیسه و نیرنگ معاویه و وعده ازدواج با پسرش یزید بن معاویه صورت پذیرفت. سرانجام امام(ع) با نوشیدن زهر به دست همسرش به دیدار حق شتافت و امام حسین(ع) پس از مراسم غسل و کفن، برادرش را در کنار مقبره مادر بزرگشان فاطمه بنت اسد در قبرستان بقیع به خاک سپرد.[16]
فضائل و مناقب امام حسن(ع)
تاریخ نویسان درباره امام حسن مجتبی(ع) فضایل و مناقبی را ذکر کرده‌اند که برخی از آنها چنین است:
1. نام‌گذاری امام حسن از سوی خداوند
جابر بن عبدالله می‌گوید: هنگامی که حضرت زهرا امام حسن(ع) را به دنیا آورد، به امام علی(ع) گفت: «برایش نام انتخاب کن». علی(ع) فرمود: «من در نام‌گذاری این فرزند بر پیامبر خدا پیش نمی‌گیرم». قنداقه امام حسن را خدمت رسول الله(ص) آوردند و گفتند: یا رسول الله! برایش نام انتخاب کن. پیامبر فرمود: «در این نام‌گذاری بر خدای متعال سبقت نمی‌گیرم». پس خدای متعال به جبرئیل وحی فرستاد که محمد(ص) صاحب فرزند شد، به جانب وی برو، تبریک بگو، و به او بگو که علی نسبت به تو مثل هارون نسبت به موسی است، پس نام فرزند هارون را بر وی بگذار. جبرئیل بر پیامبر(ص) فرود آمد، تولد فرزند را از جانب خداوند بر وی تبریک گفت و گفت: خدای متعال فرمود: «نام مولود فاطمه را به اسم پسر هارون نام‌گذاری کن». پیامبر فرمود: «نام پسر هارون چیست؟» جبرئیل گفت: شبر. پیامبر(ص) فرمود: «زبان ما عربی است!» پس جبرئیل در جواب گفت: «او را حسن نام بگذار» و پیامبر نام حسن را برایش برگزید.[17]
2. امام حسن؛ سرور جوانان بهشت
جابر از پیامبر خدا(ص) نقل می‌کند: «هر کس خواست سرور جوانان بهشت را ببیند، پس به چهره حسن بن علی نگاه کند».[18]
3. هیبت و ابهت امام حسن، هیبت رسول خدا
ابن علی رافعی از پدرش، از جده‌اش زینب دختر ابی رافع، نقل می‌کند: حضرت فاطمه با دو پسرش حسن و حسین(ع) خدمت رسول خدا(ص) رسید … و فرمود: «این دو پسرانت هستند، پس چیزی به ارث و یادگار آن دو را بیاموز»، پیامبر(ص) چنین درباره آنها فرمود: «حسن، هیبت و ابهت مرا دارد. اما حسین دارای جود و بخشش و شجاعت من است». مؤیّد این روایت، روایتی است که محمد بن اسحاق نقل کرده است؛ کسی در شرافت بعد از رسول خدا(ص) به حسن بن علی نرسیده است. وی می‌گوید من در مسیر مکه خود شاهد بودم که امام حسن از مَرکبش پایین آمد و پیاده می‌رفت از همراهانش کسی نماند، مگر این‌که او نیز از مرکبش پیاده شد، حتی سعد بن ابی وقاص هم پیاده شد و در کنار حضرت راه می‌رفت.[19]
4. امام مجتبی؛ شبیه‌ترین مردم به رسول خدا
از انس بن مالک نقل شده است: کسی در شباهت به رسول الله مانند حسن بن علی نبود.[20]
5. شدیدترین ابراز محبت‌های رسول خدا نسبت به امام مجتبی
اسامة بن زید گوید: شبى از شب‌ها به خاطر حاجتى، در خانه رسول خدا(ص) را کوبیدم، آن‌حضرت از خانه بیرون آمد، نیازم را گفتم و پیامبر حاجتم را برآورده ساخت؛ در آن حال حضرتش را دیدم چیزى بر خود پیچیده بود که نام آن‌را نمی‌دانستم! گفتم: یا رسول الله! این لباس چه نام دارد؟ رسول خدا(ص) لباس خود را باز کرد، دیدم حسن و حسین را در بغل داشت، سپس فرمود: «این دو فرزند، فرزند من و فرزند دخترم می‌باشند! خدایا! من آنها را دوست می‌دارم و تو دوست بدار هرکسی که آنها را دوست داشته باشد».[21]
در روایتی دیگر از بَراء بن عازب آمده است؛ من دیدم که حسن بر دوش رسول الله بود، در حالی که می‌فرمود: «خدایا! من او (حسن) را دوست می‌دارم، تو نیز او را دوست بدار».[22]
6. زهد و عبادت امام حسن
امام حسن مجتبی(ع)؛ عابدترین، زاهدترین و با فضیلت‌ترین مردم زمانش بود و زمانی که عازم حج می‌شد، با پای پیاده می‌رفت و گاهی هم پا برهنه. امام حسن زمانی که یاد مرگ می کرد می‌گریست و هنگامی که به یاد قبر و قیامت می‌افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می‌شد.[23]
7. بذل و بخشش در راه خدا
امام مجتبی(ع) اهل جود و بخشش بود و در میان مردم به این خصلت معروف بود. روایات فراوان در این‌باره آمده است؛ علامه مجلسی صاحب کتاب «بحار الانوار» از «حلیة الاولیاء» نقل می‌کند: «امام حسن(ع) دو بار تمام زندگی‌اش را در راه خدا بین مستمندان تقسیم کرد».[24]
8. تواضع و محبت نسبت به فقرا
ابن شهر آشوب از کتاب «الفنون» از احمد مؤدّب و کتاب «نزهة الابصار» از ابن مهدی نقل می‌کند: امام حسن(ع) در حال گذر از جایی بود، دید عده‌ای از فقرا بر زمین نشسته‌اند و مقداری نانِ خشکِ خورد شده در سفره آنها است و مشغول خوردن هستند، از حضرت دعوت کردند از آن نان خشک میل کند، حضرت از مرکب پیاده شد در کنارشان نشست و از آن نان میل کرد، به برکت وجود امام نان آن‌قدر زیاد شد که همه از آن خوردند و سیر شدند، پس از غذا امام مجتبی(ع) از آنها دعوت کرد و در منزل خود از آنان پذیرایی نمود.[25]
مشابه این‌گونه روایات و ده‌ها آیه قرآن که درباره فضایل و مناقب اهل بیت و امام مجتبی وارد شده، فراون است[26] و به همین مقدار درباره آن‌حضرت اکتفا می‌کنیم. درباره فضیلت و شخصیت امام حسن(ع) همین مقدار بس که آن‌حضرت از اهل بیت(ع) است، کسانی که خداوند پلیدی را از آنان دور کرده و آنان را پاک و مطهر گردانید،[27] و از کسانی است که رسول خدا(ص) به اتفاق آنان با نصارای نجران مباهله کرد.

[1]. شیخ طوسی، محمد بن حسن‏، تهذیب الأحکام، ج 6، ص 39، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1365ش.

[2]. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏2، ص 5، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج ‏1، ص 402، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1417ق؛ آل یاسین‏، شیخ راضى، صلح الحسن(ع)، ص 25، بیروت، اعلمى‏، چاپ اوّل‏، 1412ق.

[3]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج ‏2، ص 60، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق؛ ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد‏، الطبقات الکبری‏، ج ‏10، ص 226، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق؛ سبط بن جوزی‏، تذکرة الخواص من الأمة فی ذکر خصائص الأئمة، ص 176، قم، منشورات الشریف الرضی‏، چاپ اول، 1418ق.

[4]. ابن حجر عسقلانی این قول را چنین نقل کرده است: «و قیل فی شعبان منها»؛ الإصابة فی تمییز الصحابة، ج ‏2، ص 60.

[5]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏2، ص 5.

[6]. امین عاملی‏، سید محسن، أعیان الشیعة، ج 1، ص 567، بیروت، دار التعارف‏، 1403ق.

[7]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏2، ص 5.

[8]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ج ‏4، ص 29، قم، انتشارات علامه، چاپ اول، 1379ق.

[9]. إعلام الورى بأعلام الهدی، ج ‏1، ص 402.

[10]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏2، ص 9.

[11]. إعلام الورى بأعلام الهدی، ج ‏1، ص 402.

[12]. همان، ص 403.

[13]. الطبقات الکبرى، ج ‏10، ص 354؛ شبراوى‏، جمال الدین، الإتحاف بحب الأشراف‏، ص 115، قم، دار الکتاب‏، چاپ اوّل‏، 1423ق.

[14]. طبرسی، فضل بن حسن، تاج الموالید، ص 82، بیروت، دار القاری، چاپ اول، 1422ق؛ طبری آملی صغیر، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص 159، قم، بعثت، چاپ اول، 1413ق؛ محدث اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج ‏1، ص 486، قم، منشورات الرضی، چاپ اول، 1421ق؛ أعیان الشیعة، ج ‏1، ص 576.

[15]. ر.ک: «امام حسن(ع) و جعده»، سؤال 4733.

[16]. إعلام الورى بأعلام الهدى، ج ‏1، ص 414.

[17]. همان، ص 411.

[18]. همان.

[19]. همان، ص 412.

[20]. مجلسى، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 43، ص 338، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ دوم‏، 1403ق‏.

[21]. مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ج ‏3، ص 382؛ ترمذی، محمد بن عیسى، سنن الترمذی، ج 5، ص 656 – 657، مصر، شرکة مکتبة و مطبعة مصطفى البابی الحلبی، چاپ دوم، 1395ق.

[22]. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلی رسول الله(ص)(صحیح مسلم)، ج 4، ص 1883، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، بی‌تا.

[23]. شیخ صدوق، محمد بن على‏، الأمالی، ص 178، تهران، کتابچى‏، چاپ ششم‏، 1376ش‏.

[24]. بحارالأنوار، ج 43، ص 339.

[25]. مناقب آل أبی‌طالب(ع)‏، ج 4، ص 23.

[26]. دراین‌باره به این کتاب مراجعه کنید: فیروزآبادى‏، سید مرتضى، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، تهران‏، اسلامیة، چاپ دوم‏، 1392ق‏.

[27]. احزاب، 33؛ و نیز ر.ک: «آیه تطهیر»، سؤال 1504.

 

 نظر دهید »
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

ردپا

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • نکات آموزنده
  • غیبت
  • شعر
  • ماه محرم
  • همسر داری
  • تربیت کودک و نوجوان
  • با ائمه اطهار (ع)

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس