نکته های آموزنده 36 : کودک و نوجوان
برخي از حالات رواني بالغين
احساساتي شدن و زود رنجي:
نوجوان چه دختر و چه پسر پس از ترشح هورمونهاي خاص دوران بلوغ بشدت حساس مي شود و زود رنج. فوري مي خواهد جواب بدهد ، عکس العمل نشان دهد ، اما بدون هرگونه هدف و آينده نگري. دوره نوجواني دوره حاکميت احساسات بر روح و رفتار است . چون ناگهان از دوره کودکي به نوجواني و بلوغ وارد شده و ظرفيت روحي و رواني لازم را نيافته است.
والدين و مربيان بايد بسيار با سعه صدر و حوصله با او برخورد کنند و بسيار جاها حرفي نزنند و او را تحريک نکنند .اما اگر والدين بدون تعقل و حوصله بخواهند جبهه گيري کنند و برخوردهاي تند و بدون فکر انجام دهند زود رنجي نوجوان بخشي از رفتارش مي شود.
هرگز نوجوان را نفي يا تمسخر نکنيد ، در فرصت هاي مناسب حقايق را برايش توضيح دهيد.
درون گرايي و گوشه گيري:
يکي از خصوصيات نوجوان در خود فرو رفتن و فاصله گرفتن از ديگران است و دوست دارد گاهي تنها در افکار خود باشد. تغييرات سريع هورموني و رشد جسمي ، تخيلات ، آرزوها ، احساسات و عواطف او را تحت تأثير شديد قرار داده اند. شرايط سخت مدرسه و احيانأ برخوردهاي نادرست خواهر و برادر والدين و همسالان موجب التهاب و اضطراب روحي او مي شود.
تحولات دوران بلوغ باعث مي شوند که نوجوان گهگاه در گوشه اي نشسته و در تخيلات خود فرو رود و اين جاي نگراني نيست وطبيعي است.
اما اگر نوجواني را يافتيد که ساعات زيادي در گوشه اي خزيده و با خود خلوت کرده و حوصله هيچکس و هيچ کاري را ندارد و حتي با هم سالانش معاشرت ندارد ، درس نمي خواند و حتي به نظافت ظاهري نمي پردازد ، اين حالات غير طبيعي است . نبايد والدين زياد از نوجوان خرده بگيرند ، يا سرزنش کنند چون ممکن است فشار وارد کردن زياده از حد او را از خانه فراري دهد. او نوجوان درون گرا است و بايد با مشاوره صحيح از افراط يا تفريط به تعادل روح برسد. اما اگر ادامه يابد به افسردگي مي انجامد.
لجاجت و منفي گرايي نوجوان:
گاه نوجوان بدون هر علتي با عقايد ، رفتار و تصميم هاي والدينش مخالفت و لجاجت مي کند.
از جمله علل لجبازي و منفي گرايي نوجوانان ، امر و نهي کردن هاي مکرر والدين پيش از بلوغ و کنترل شديد آنهاست. نوجوان بالغ بطور ناخود آگاه سعي دارد خود را از زير فشار ها و کنترل هاي شديد والدين رها سازد.
گاه علت لجبازي بخاطر اثبات وجود و شخصيت است. در اثر ناديده گرفتن هاي مکرر از سوي والدينش به نوعي مي خواهد خود را مطرح کند.
راه حل اين است که والدين همان گونه که به جسم و غذا و درس و لباس و ماديات نوجوان توجه دارند ، به روح و احساس و عواطف او احترام گذاشته و رسيدگي کنند.
عواطف و احساسات نوجوان :
در دوران بلوغ عواطف و احساسات نوجوان بشدت حساس مي شوند. عواطف از مجموعه اي از احساسات در دنياي نفس و ذهن بطور هماهنگ عمل مي کنند و بصورت خشم يا شهوت يا خوشي يا ناراحتي يا … در چهره و گفتار و رفتارشان جلوه گر مي شود.
مثالي بزنيم :
همه ما با صفت حسادت آشنا هستيم . در بعضي ها در حرف هايشان يا اعمالشان حسادت را ديده ايم .فرض کنيد فردي راجع به موقعيت شغلي يا مالي يا مقامي يا پيشرفت علمي و… فرد ديگري حسادت مي ورزد ، يکسري حالات نفساني و احساسات مخفي درونش فعال مي شوند و هورمون هايي ترشح مي شود.و به طور ناخود آگاه از مجموعه آن ها واکنش حسادت در کلامش و عملش ظهور مي کند.
البته صفات ژنتيکي و اکتسابي و تربيتي از والدين يا محيط يا … نيز در نوجوان موثر است.
فرد حسود نسبت به برتري مالي فرد محسود ( حسد شده ) حساس مي شود.
جايگاه اجتماعي فرد موفق و احترامي که ديگران برايش قائلند و حسود آن را ندارد ، او را حساس مي کند.
فرد موفق را در جنبه هاي فردي و زيبايي ظاهري يا کلامي يا ثروت و امکانات يا علمي يا … برتر از خود مي بيند و همه اينها البته با وسوسه هاي نفساني دروني ( دل بيمار) و وساوس شيطاني هم کمک کرده و باعث مي شود حالت نفرت ، خشم ، ترس نسبت به محسود پيدا شود. البته اگر سرشت فرد بد باشد يا دوستان بد و يا تربيت و عقايد و اخلاق بد داشته باشد و در محيط بد باشد همه اينها در فعال شدن اين صفت رذيله دخالت دارد.
بالاخره عواطف فورأ در اعضا و اندام جسمي تظاهر مي يابند. و در مورد صفات مختلف خوب يا بد چهره شخص و بخصوص نوجوان گاه مضطرب ، وحشت زده ، با استرس و خشمگين و يا گاه خندان و شاد و يا شهواتش تحريک مي شود بخصوص اگر از راه چشم و گوش مناظر تحريک آميز در وجودش وارد شوند.
گاه غم و اندوه دارد ، گاه ترس و خجالت دارد و خلاصه همه اين حالات در چهره و در قلبش اثر مي گذارد . اگر نوجوان بهر دليلي احساسات و عواطفش تحريک شوند و عصباني شود ، اگر اراده اش قوي نباشد ، بي اختيار دست و پا و تن صدا ، حالات چهره ، طرز نگاه کردن نسبت به موضوعي که خشم او را بر انگيخته تغييراتي مي کند ، گاه سعي مي کند از موضوع خشم فاصله بگيرد و يا آرام باشد که اين وضعيت بسيار خوبست يعني کظم غيظ مي کند و خشم فرو مي خورد. اما بيشتر مردم مي خواهند انتقام يا مقابله به مثل کنند ، مثلأ فحش شنيده فحش مي دهد ، کسي او را زده ، او هم مي زند و خلاصه کار به جاهاي خطرناک مي رسد . اما پس از فروکش کردن آثار خشم هردو طرف پشيمان مي شوند و حس مي کنند در يک آن ديوانه شده اند و عقلشان را از دست داده اند.[1]
از اين نمونه ها درباره ترس و خشم و شهوت و صفات ديگر خواهيم داشت. اما بحث اينجاست که آيا انسان که خليفه الله بايد باشد در برابر اين عواطف بي اختيار دروني مي تواند از خود اختيار و اراده قوي داشته باشد و با تمرينات بر صفات سوء و پليد غلبه کند؟
البته که مي تواند ، البته با آگاهي يافتن و تمرينات و تلقين و دعا و توسل و توکل تا به سوي تکامل و کسب صفات الهي سير کند.
[1] از کتاب روانشناسی بلوغ – یوسف خسرو پور – ص 180